Part90
Part90
(جونگ کوک ))
توی پارک سر خیابون نشسته بودم… بیتا هر کاری میتونست بکنه… حتی میتونست ا/ت رو بکشه ..بخاطر خودش باید ازش فاصله بگیرم ..دیشب… دیشب بهترینو در عین حال بدترین شب زندگیم بود… هر بوسمون مخلوطی از اشک و غم بود… هر نزدیکی با فکر این بود که شاید دیگه نتونیم انقدر به هم نزدیک بشیم ..
تو همین عوالم بودم که ا/ت رو دیدم سوار تاکسی شد… فوری دنبالش رفتم و یه تاکسی دیدم ..نکنه کار اشتباهی بکنه . نکنه دوباره به خودش اسیب بزنه…
×اقا لطفا اون تاکسی رو به رویی رو تعقیب کنید ..
*ببین پسر جون اگه قضیه جنایی یا خلافه من دنبال کسی،نمیرم
×بابا اون زنمه… دعوا کردیم ..فقط… نگرانم همین…
با دیدن حلقه تو دستم مطمئن شد . سرشو تکون داد و به راه افتاد…
*حالا بگو ببینم کاری کردی که از دستت عصبانیه??
×ها??
*میگم چیز بدی بهش گفتی?? یا کاری کردی ??
×قراره جدا شیم ..
*مگه نمیگی دوسش داری پس چرا میخواین از هم جدا شین
×خب ..ما ازدواج نکردیم ..نامزدیم…
*اهااا… پس دختره دلتو زده اره???
×نههههه… فقط این بخاطر خودشه… اگه کنارش بمونم عذاب میکشه…یکی هست که اذیتش میکنه
*اها پس پایه یه دختر دیگه هم وسطه… اون تورو دوست داره اما تو اینو دوست داری بعدم تورو تهدید کرده که از این یکی جدا شی وگرنه این دختررو میکشه و تو هم مجبوری اینو ول کنی و بری سمت اون… .
×از کجا فهمیدیننن??!
*اینو ببین… زن منه…
یه عکس نشون داد
*این زن… .زندگی منه… وقتی 17 سالش بود دم مدرسشون یه پادگان نظامی بود و منم اونجا خدمت سربازی میرفتم… اینجوریمو نبین ..الان یکم پیر شدم ولی اون موقع خیلی خوشتیپو جذاب بودم ..از بین اون همه دختر که برام سر و دست میشکوندن من فقط از اون دختر خوشم اومد… .دوست صمیمیش هم عاشقم بود… اون دختر نمیدونست ..اما دوستش عشق کورش کرده بود… یروز اومد پیشمو گفت… اگه ازش جدا نشم و باهاش دوست نشم کاری میکنه که اون دختر غصه بخوره
×خب شما چیکار کردین ?
*یه روز یواشکی رفتم بهش گفتم… 6 ماه طاقت بیار… 6 ماه فرض کن من وجود ندارم… بهش کلاه سربازیمو دادمو گفتم 6 ماه دیگه برای پس گرفتن کلاهم میام پیشت پس منتظرم باش…
×تو این مدت چیکار کردین ??
#loveme°•
(جونگ کوک ))
توی پارک سر خیابون نشسته بودم… بیتا هر کاری میتونست بکنه… حتی میتونست ا/ت رو بکشه ..بخاطر خودش باید ازش فاصله بگیرم ..دیشب… دیشب بهترینو در عین حال بدترین شب زندگیم بود… هر بوسمون مخلوطی از اشک و غم بود… هر نزدیکی با فکر این بود که شاید دیگه نتونیم انقدر به هم نزدیک بشیم ..
تو همین عوالم بودم که ا/ت رو دیدم سوار تاکسی شد… فوری دنبالش رفتم و یه تاکسی دیدم ..نکنه کار اشتباهی بکنه . نکنه دوباره به خودش اسیب بزنه…
×اقا لطفا اون تاکسی رو به رویی رو تعقیب کنید ..
*ببین پسر جون اگه قضیه جنایی یا خلافه من دنبال کسی،نمیرم
×بابا اون زنمه… دعوا کردیم ..فقط… نگرانم همین…
با دیدن حلقه تو دستم مطمئن شد . سرشو تکون داد و به راه افتاد…
*حالا بگو ببینم کاری کردی که از دستت عصبانیه??
×ها??
*میگم چیز بدی بهش گفتی?? یا کاری کردی ??
×قراره جدا شیم ..
*مگه نمیگی دوسش داری پس چرا میخواین از هم جدا شین
×خب ..ما ازدواج نکردیم ..نامزدیم…
*اهااا… پس دختره دلتو زده اره???
×نههههه… فقط این بخاطر خودشه… اگه کنارش بمونم عذاب میکشه…یکی هست که اذیتش میکنه
*اها پس پایه یه دختر دیگه هم وسطه… اون تورو دوست داره اما تو اینو دوست داری بعدم تورو تهدید کرده که از این یکی جدا شی وگرنه این دختررو میکشه و تو هم مجبوری اینو ول کنی و بری سمت اون… .
×از کجا فهمیدیننن??!
*اینو ببین… زن منه…
یه عکس نشون داد
*این زن… .زندگی منه… وقتی 17 سالش بود دم مدرسشون یه پادگان نظامی بود و منم اونجا خدمت سربازی میرفتم… اینجوریمو نبین ..الان یکم پیر شدم ولی اون موقع خیلی خوشتیپو جذاب بودم ..از بین اون همه دختر که برام سر و دست میشکوندن من فقط از اون دختر خوشم اومد… .دوست صمیمیش هم عاشقم بود… اون دختر نمیدونست ..اما دوستش عشق کورش کرده بود… یروز اومد پیشمو گفت… اگه ازش جدا نشم و باهاش دوست نشم کاری میکنه که اون دختر غصه بخوره
×خب شما چیکار کردین ?
*یه روز یواشکی رفتم بهش گفتم… 6 ماه طاقت بیار… 6 ماه فرض کن من وجود ندارم… بهش کلاه سربازیمو دادمو گفتم 6 ماه دیگه برای پس گرفتن کلاهم میام پیشت پس منتظرم باش…
×تو این مدت چیکار کردین ??
#loveme°•
۸.۵k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.