حد پروازم نگاه توست بالم را نگیر

حدّ پروازم نگاه توست بالم را نگیر
سهمم از شادی تویی با اخم حالم را نگیر
راه سخت و سبز بودن با تو را آسان نکن‌
جاده‌های پیچ در پیچ شمالم را نگیر
کیستی‌؟ پاسخ نمی‌خواهم بگویی هیچ‌وقت‌
لذّت درگیری حل سؤالم را نگیر
من نشانی دارم از داغ تو روی سینه‌ام‌
خواستی دورم کن از پیشت‌، مدالم را نگیر
خاطرت آسوده با ببر نگاهم گفته‌ام‌
با همین بازیچه‌ها سر کن‌، غزالم را نگیر
زندگی تنها به من قدر تو فرصت داده است
بیش از این‌ها خوب باش از من مجالم را نگیر
خسته از یکرنگی‌ام می‌خواهم از حالا به بعد
تا ابد پاییز باشم‌، اعتدالم را نگیر
دیدگاه ها (۱)

کسی مسافرِ این آخرین قطار نشدکسی که راه بیندازمش سوار نشد!.چ...

گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفتسالها هست که از ...

این که گهگاهی به خوابِ من میایی،خوب نیست اینکه خیلی نازی و ش...

عشقآدم را به جاهای ناشناخته می بردمثلا به ایستگاه های متروکب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط