گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت

گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیده ی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز




#حمید_مصدق
دیدگاه ها (۴)

ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻣﯿﺸﻭﺩ ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ؛ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﻣﯿﺸﻭﺩ ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎ...

از عشق پرسیدم چرا هرکس تورا صدا میزند ناراحت می شود چرا هر ک...

کسی مسافرِ این آخرین قطار نشدکسی که راه بیندازمش سوار نشد!.چ...

حدّ پروازم نگاه توست بالم را نگیر سهمم از شادی تویی با اخم ح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط