داستان ماهیان

🍀 داستان ماهیان🍀

روزی ماهیان نزد بزرگشان گرد آمدند و گفتند: ای فلانی !ما قصد داریم به دریایی که از آن موجودیم و بدون آن معدوم هستیم ، برویم .
پس ابتدا باید به ما بیاموزی که دریا کدام جهت است و راهش از کدام سوی است . تا آن را دریابیم ؛ به سویش روان شویم ؛ زیرا مدت هاست که نام آن را می شنویم ، ولی بدان علمی نداریم و نه مکان آن را دانیم و نه جهتش را.
بزرگ ماهیان گفت : ای دوستان و ای برادران ! این سخن در شان شما و امثال شما نیست ، چه دریا بزرگ تر از آن است که کسی بتواند به آن رسد و این کار نه از عهده شما ممکن و نه در مقام شماست و او از شما غایب نیست و شما نیز از او پنهان نیستید. او از خودتان به شما نزدیک تر است .
چون سخن او شنیدند برخاستند که او را بکشند. او گفت : به چه گناهی مرا مستحق مرگ می دانید؟
گفتند: تو می گویی آن دریایی که در جستجوی آنیم ، چیزی است که ما در آن هستیم ؛ در حالی که ما فقط در آبیم ، آب کجا و دریا کجا! تو بر آنی که با سخنانت ما را گمراه سازی .
بزرگ ماهیان گفت : به خدا سوگند، این گونه نیست که می پندارید، من جز به حقیقت سخن نگفتم ، چه دریا و آب در حقیقت یک چیز هستند و اصلا میانشان فرقی نیست . به آن ، به حسب حقیقت و وجودش آب گویند و به حسب کمالات و خصوصیات و انبساط و انتشار تمام بر مظاهر، و دریا به جهت آب . در این هنگام بعضی از ماهیان حقیقت را دریافتند و ساکت شدند و بعضی دیگر انکار کرده ، از او رویگردان شدند و تنهایش ‍ گذاشتند

منبع: #لقاء_الله، ص 65. #علامه_حسنزاده
دیدگاه ها (۱)

‍ #فقر_و_عشق#شریعتی کارل میگوید اساس #دعا مبتنی است بر دو اص...

🔹 فرق اسلام ناب، با اسلام آمریکایی✅ شاخصه های اسلام ناب: ...

مکاشفه:دیدم مردی با عبا و کلاه کیپا(کلاه یهودیان) مرا ندا دا...

چطور ادم بهتری باشیم و نزد دیگران محبوب شویم؟زندگی یک چالش ب...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط