part

part:⁴⁹
_____________________________
جونگکوک: بگو غلط کردم
یونا: باشه غلط کردم ولم کن
جونگکوک: آفرین بار آخرت باشه

جونگکوک گلوی یونا رو ول کرد و رفت بیرون

یونا: حرومزاده عوضی لعنتی فاک بهت )خودتی پدسگ )

(۲شب )

یونا" تا الان بیدار بودم تا همجا آروم بشه و همه بخوابن که بتونم فرار کنم پاشدن رفتم سمت چمدونم لباسامو عوض کردم و وسایلمو برداشتم و آروم رفتم سمت‌در دربازکردم و رفتم استه استه رفتم تا رسیدم سمت در خروجی دستگیره ی در کشیدم پایین ولی در قفل بود یادم اومد بلدم چجوری بازش کنم سنجاق سرمو برداشتم و کردم تو سوراخ کلید (ای منحرف 😈) که یهو صدای آژیر بلند شد به خودم اومدم دیدم محاصرم کزدن


...: دستا بالا خشتک پایین هرچی داری بریز پایین
&: چی میگی
...: اِ چیزه هول شدم

جونگکوک اومد پ چراغ روشن کرد

جونگکوک: کجا با این عجله جایی تشریف میبردی
یونا: آره
جونگکوک: کجا اونوقت
یونا: خونم
جونگکوک: مگه قرار نبود از کشور فرار کنی
بونا: حالا منصرف شدم
جونگکوک: مه دیگه منصرف شدم نداریم همینجا میمونی جُم نمیخوری
یونا:‌ولی میخوام برم این کارت آدم ربایی حساب میشه من میتونم زنگ بزنم پلیس
جونگکوک: (خنده) دیوونه اگه زنگ بزنی پلیس تورو هم میبرن و پخ اعدامت میکنن (خنده)

یونا" لعنتی

یونا: خب که چی حالا 🙄

یوما رفت تو اتاقش و نشست رو تختش

یونا: لعنتی فاک بهت اَ من میخوام برم (بسم الله خود درگیری داره )

(صبح)

تهیونگ " چند روزه داریم دنبال می چا میگردیم ولی هنوز پیداش نکردیم خیلی نگرانشم خیلی دلم براش تنگ شده همینطور تو اتاقم نشسته بودن و زانوی غم بغل گرفته بودم که صدای در اومد

تهیونگ: بیا تو

ادامه دارد....🙂

[ ۳۰۰ تاییمون مبارک بزن کف قشنگرو]
دیدگاه ها (۶)

part:⁵⁰_____________________________________تهیونگ: بیا تو ج...

part:⁵¹_______________________________یونا" دنبال یه راه راه...

part:⁴⁸_______________________________ یونا: باشهیونا و همون...

part:⁴⁷_________________________یونا" سرمو گرفتم بالا و با چ...

پارت ۳ فیک مرز خون و عشق

پارت ۵ فیک مرز خون و عشق

های رمان قبلی که نوشتم چون گفتین بد ادامه نمیدم میخوام یدون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط