part

part:⁴⁸
_______________________________
یونا: باشه

یونا و همون یارو رفتن سمت اتاق جونگکوک و یونا رفت داخل

جونگکوک: صبح بخیر خانم خانما بشین

یونا اومد نشست

جونگکوک: خب امروز رفتنمون کنسل
یونا: چی چرا
جونگکوک: نمیتونیم بریم من هنوز آماده سفر نیستم
یونا: میشه زودتر آماده بشی
جونگکوک: نه .... نترس اینجا جات آمنه
یونا: ولی من باید زودتر برم
جونگکوک : گفتم نه دیگه یه کاری نکن اصلا نبرمت
یونا: خیلی خب حالا کی میریم
جونگکوک: شاید فردا
یونا: توروخدا فردا بریم
جونگکوک: هوف اینقد چونه نزن دیگه
یونا: باشه ... آ راستی اسمت چی بود؟
جونگکوک: جئون جونگکوک
یونا: باشه

یونا پاشد رفت بیرون

جونگکوک: دیوونتم دختر

یونا" باز باید برم تو اون اتاق کوفتی

(صبح)

یونا: کم کم چشامو باز کردم که با قیافه ی جونگکوک مواجه شدم که زل زده بود به من

یونا: چیزی شده
جونگکوک: نه فقط خیلی قشنگ خوابیده بودی داشتم نگات میکردم
یونا: *هنگ* خب کی را میوفتیم
جونگکوک: ببین دختر من اصلا اهل مقدمه چینی نیستم پس میرم سر اصل مطلب من ازت خوشم اومده
یونا: چی داری شوخی میکنی دیگه
جونگکوک: مگه من باتو شوخی دارم
یونا: خجالت نمی‌کشی این حلقه تو دستمو نمیبینی
جونگکوک: خب من کاری ندارم طلاق میگیری
یونا: چی

یونا یکی زد تو گوش جونگکوک (پدسگ)

جونگکوک: چطور جرئت کردی

جونگکوک گلوی یونا رو گرفته بود و چسبوندش به لبه ی تخت و فشار میداد (دلم خنک شد)

جونگکوک: بگو غلط کردم
یونا: ولم کن

ادامه دارد....👄

[چقد حمایتا کم شده حمایت کنید لطفا ❤]
دیدگاه ها (۱۲)

part:⁴⁹_____________________________جونگکوک: بگو غلط کردم یو...

part:⁵⁰_____________________________________تهیونگ: بیا تو ج...

part:⁴⁷_________________________یونا" سرمو گرفتم بالا و با چ...

part:⁴⁶_____________________________________تهیونگ: حرف بزنک...

آبنبات تلخ

#invisiblelovePart_3هائون:منم داشتم بهشون نگاه میکردم،نمیدون...

رومان مافیایی پارت ۳ وارد امارت شدیم و ...٪چیشده چرا وایسادی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط