پارت دوازدهم
پارت دوازدهم
سه سال بعد ویو ات
دقیقا الان سه سال از شروع زندگی شادم میگذره نمیدونم چطور توصیف کنم ولی زندگی خیلی بی نقصه
اول تهیونگ اون یارو رو پیدا کرد که مارو جدا کرده بود بعد فهمیدیم کار یکی از رختر شریک های ته بوده که عاشقشه ته همشون رو کشت بعد ما برگشتیم کره و زندگی جدیدمون رو شروع کردیم الان تهیون شش سالشه و این وروجک داخل شکمم هم سه ماهشه امروز میخام به تهیونگ بگم که باردارم پس اول یه کیک پختم و یه جفت کفش نوزاد خریدم و بسته کادویی خوشگل کردمش خودمم آماده شدم
تقریبا ساعت هفت تهیونگ خونه رسیدید و بگو و بخند و .....
بعد از شام وقتی تهیون رو خوابوندم رفتم آشپز خونه و کیک رو برداشتم و به سمت اتاقمون رفتم وقتی منو دید شوکه شد
ته:ات کیک برای چی مناسبتیه من نمیدونم
ات:نه فقط یه سوپرایزت برات دارم
رفتم از کشو کادو رو برداشتم
ته:ات این چیه
ات:فقط باز کن میخام قیافت رو ببینم
ته وقتی قوطی رو باز کرد چشماش چهارتا شد و با هیجان گفت
ته:حامله ایییییی
ات:آره که یهو ته بغلم کرد و وسط اتاق چرخوندتم
ات:ته یواش الان بچه نیفته با این حرفم گذاشتم زمین و محکم بو...سی..دتم
ته:از بابت این زندگی خیلی ممنونم تا ابد عاشقتم ات
ات:منم تا ابد عاشقتم کیم تهیونگ
و پایان داستان
میدونم خیلی چرت شد آخرش ولی قول میدم با فیک نامجون همه جارو بترکونیم
دوستون دارم لطفا ازم حمایت کنید بای ❤️👋❤️
سه سال بعد ویو ات
دقیقا الان سه سال از شروع زندگی شادم میگذره نمیدونم چطور توصیف کنم ولی زندگی خیلی بی نقصه
اول تهیونگ اون یارو رو پیدا کرد که مارو جدا کرده بود بعد فهمیدیم کار یکی از رختر شریک های ته بوده که عاشقشه ته همشون رو کشت بعد ما برگشتیم کره و زندگی جدیدمون رو شروع کردیم الان تهیون شش سالشه و این وروجک داخل شکمم هم سه ماهشه امروز میخام به تهیونگ بگم که باردارم پس اول یه کیک پختم و یه جفت کفش نوزاد خریدم و بسته کادویی خوشگل کردمش خودمم آماده شدم
تقریبا ساعت هفت تهیونگ خونه رسیدید و بگو و بخند و .....
بعد از شام وقتی تهیون رو خوابوندم رفتم آشپز خونه و کیک رو برداشتم و به سمت اتاقمون رفتم وقتی منو دید شوکه شد
ته:ات کیک برای چی مناسبتیه من نمیدونم
ات:نه فقط یه سوپرایزت برات دارم
رفتم از کشو کادو رو برداشتم
ته:ات این چیه
ات:فقط باز کن میخام قیافت رو ببینم
ته وقتی قوطی رو باز کرد چشماش چهارتا شد و با هیجان گفت
ته:حامله ایییییی
ات:آره که یهو ته بغلم کرد و وسط اتاق چرخوندتم
ات:ته یواش الان بچه نیفته با این حرفم گذاشتم زمین و محکم بو...سی..دتم
ته:از بابت این زندگی خیلی ممنونم تا ابد عاشقتم ات
ات:منم تا ابد عاشقتم کیم تهیونگ
و پایان داستان
میدونم خیلی چرت شد آخرش ولی قول میدم با فیک نامجون همه جارو بترکونیم
دوستون دارم لطفا ازم حمایت کنید بای ❤️👋❤️
۷.۶k
۰۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.