پارت یازدهم
پارت یازدهم
ویو ات
بعد از اون حرفم بغضم ترکید نشستم و زانو هامو بغلم کردم و گریه کردم همون لحظه تهیونگ بغلم کرد
ته:ات پرنسسم ببخشید بابت داد هام تو رو خدا گریه نکن من طاقت دیدن اشک ها تو ندارم
ات:خ..خیل..ی دلم برا..ت ت.تنگ ش..شده بود (با لکنت و گریه ) و همون لحظه منم ته رو محکم بغل کردم ولی اون
ته:با این حرفش خیلی خوشحال شدم و سریع بو..سی..دمش اولش شوکه شد ولی بعد خودشم همراهی کرد فکر کنم حدودا یه ده دقیقه تو اون حالت بودیم که با صدای گریه تهیون به خودمون اومدیم
ات:ایوای کلا تهیون یادم رفته
ته :فکر کنم اونقدر درگیر خودمون بودیم که صداشو نشنیدیم
ات:آره فکر کنم حالا بیخیال
رفتیم سمت تهیون از شدت گریه کردن قرمز شده بود زود بغلش کردم و سعی در آروم کردنش بودم ته هم با نگرانی به من و پسرمون نگاه میکرد هر کاری میکردم تهیون ساکت نمیشد که
ته :بده بغلم
ات:آخه میتونی
ته :من پدرشم چرا نتونم
ات:باشه
همینکه بغلش کرد تهیون گریش قطع شد و چهرش یه حالت آرامش گرفت
ات:با تعجب داشتم نگاهشون میکردم
ته:دیدی بهت گفتم میتونم من پدرشم باید تو بغلم آرامش داشته باشه
ات:ای نامرد تا حالا تو بغل من اینطور نبودی ولی الان تو بغل بابات اهههممم
ته:باشه حالا حسودی نکن ببین چه قشنگ خوابید
ات:آره بیا بزاریمش رو تختش
ته :باشه
بعد از گذاشتن تهیون رفتن
ته :خب ما از کجا مونده بودیم
ات:تهههه
ته :ته مه نداریم میدونی من چند ساله منتظر این لحظم
ات :تا حرفی میخواستم بگم ته براید استایل بغلم کرد
ته :هیچ حرفی نباشه امشب بین دردناک ترین شب ها خواهد بود
ات:ته لطفا حداقل آروم باشی باشه
ته :نههه
و بعد رفتن اتاق و ......
شرایط پارت بعد
لایک =بیست
کامنت=چهل
ویو ات
بعد از اون حرفم بغضم ترکید نشستم و زانو هامو بغلم کردم و گریه کردم همون لحظه تهیونگ بغلم کرد
ته:ات پرنسسم ببخشید بابت داد هام تو رو خدا گریه نکن من طاقت دیدن اشک ها تو ندارم
ات:خ..خیل..ی دلم برا..ت ت.تنگ ش..شده بود (با لکنت و گریه ) و همون لحظه منم ته رو محکم بغل کردم ولی اون
ته:با این حرفش خیلی خوشحال شدم و سریع بو..سی..دمش اولش شوکه شد ولی بعد خودشم همراهی کرد فکر کنم حدودا یه ده دقیقه تو اون حالت بودیم که با صدای گریه تهیون به خودمون اومدیم
ات:ایوای کلا تهیون یادم رفته
ته :فکر کنم اونقدر درگیر خودمون بودیم که صداشو نشنیدیم
ات:آره فکر کنم حالا بیخیال
رفتیم سمت تهیون از شدت گریه کردن قرمز شده بود زود بغلش کردم و سعی در آروم کردنش بودم ته هم با نگرانی به من و پسرمون نگاه میکرد هر کاری میکردم تهیون ساکت نمیشد که
ته :بده بغلم
ات:آخه میتونی
ته :من پدرشم چرا نتونم
ات:باشه
همینکه بغلش کرد تهیون گریش قطع شد و چهرش یه حالت آرامش گرفت
ات:با تعجب داشتم نگاهشون میکردم
ته:دیدی بهت گفتم میتونم من پدرشم باید تو بغلم آرامش داشته باشه
ات:ای نامرد تا حالا تو بغل من اینطور نبودی ولی الان تو بغل بابات اهههممم
ته:باشه حالا حسودی نکن ببین چه قشنگ خوابید
ات:آره بیا بزاریمش رو تختش
ته :باشه
بعد از گذاشتن تهیون رفتن
ته :خب ما از کجا مونده بودیم
ات:تهههه
ته :ته مه نداریم میدونی من چند ساله منتظر این لحظم
ات :تا حرفی میخواستم بگم ته براید استایل بغلم کرد
ته :هیچ حرفی نباشه امشب بین دردناک ترین شب ها خواهد بود
ات:ته لطفا حداقل آروم باشی باشه
ته :نههه
و بعد رفتن اتاق و ......
شرایط پارت بعد
لایک =بیست
کامنت=چهل
۸.۷k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.