پارت دهم
پارت دهم
ویو ته
بلاخره به آمریکا رسیدم ساعت حدودا پنج بود به سمت خونه ات رفتم مخفیانه وارد خونه شدم همه اتاق ها رو گشتم و بلاخره اتاق ات رو پیدا کردم مثل فرشته ها خوابیده بود رفتم بالا سرش و پیشونیش رو بوسیدم درسته از دستش عصبانیم و عاشقشم دیدم داره بیدار میشه از اتاق رفتم بیرون بعد از چند لحظه ات از اتاق اومد بیرون منم رفتم سمت اتاق پسرم تا حالا ندیدمش رفتم تو اتاقش اونم خوابیده بود خیلی شبیه من بود انگار کوچیک شده ی منه خیلی خوشگل بود دستامو کشیدم رو لپ هاش که یهو بیدار شد و با دیدن من شروع به گریه کردن کرد استرس گرفتم ولی باید خودمو جمع میکردم رفتم یه گوشه اتاق بعد از مدتی ات اومد الان باید همه چی رو حل کنم خودمو از دست ندادم و
ات:از تعجب نفهمیدم چیکار کنم
ات :ته ...ته ..تهیونگ تو ..تو. چطوری پی..دام کر..دی
ته:ات فکر کردی تو رو هیچوقت پیدا نمیکنم ها تو هر جا هم بری پیدات میکنم میفهمی
ات:تهیونگ من ..من مجبور بودم
ته:تو برای چی مجبور بودی ها لعنتی چرا یهو ترکم کردی میدونی من چقدر عذاب کشیدم من بدون تو هر روز مردم مثل مرده متحرک بودم تو منو از پسرم جدا کردی من و تو آرزوهای زیادی باهم داشتیم چرا ترکم کردی ها (با داد و عربده و گریه)
ات:ته من مجبور بودم چرا نمیفهمی
ته:نه نمیفهمم بگو ببینم چرا مجبور بودی ها(با داد)
ات:چون منو با مرگ تو تهدید کردنننننننن (با داد)
ته :چی با مرگ من
ات:آره دقیقا منو با مرگ تو و پسرمون تهیون تهدید کردن من مجبور بودم من برای خودت ترکت کردم الآنم حق نداری اینطور سرم داد بزنی (با گریه )
ته :ات نمیدونستم ببخشید ولی بازم باید به خودم میگفتی نباید میرفتی
ات:من اون زمان فقط هفده سالم بود خودمم بچه بود ترسیده بودم فکرشم نمیتونستم بکنم ولی الان پشیمونم
ته :ات منننننن
پایان پارت دهم
شرط ها
لایک=پانزده
کامنت =سی و پنج
ویو ته
بلاخره به آمریکا رسیدم ساعت حدودا پنج بود به سمت خونه ات رفتم مخفیانه وارد خونه شدم همه اتاق ها رو گشتم و بلاخره اتاق ات رو پیدا کردم مثل فرشته ها خوابیده بود رفتم بالا سرش و پیشونیش رو بوسیدم درسته از دستش عصبانیم و عاشقشم دیدم داره بیدار میشه از اتاق رفتم بیرون بعد از چند لحظه ات از اتاق اومد بیرون منم رفتم سمت اتاق پسرم تا حالا ندیدمش رفتم تو اتاقش اونم خوابیده بود خیلی شبیه من بود انگار کوچیک شده ی منه خیلی خوشگل بود دستامو کشیدم رو لپ هاش که یهو بیدار شد و با دیدن من شروع به گریه کردن کرد استرس گرفتم ولی باید خودمو جمع میکردم رفتم یه گوشه اتاق بعد از مدتی ات اومد الان باید همه چی رو حل کنم خودمو از دست ندادم و
ات:از تعجب نفهمیدم چیکار کنم
ات :ته ...ته ..تهیونگ تو ..تو. چطوری پی..دام کر..دی
ته:ات فکر کردی تو رو هیچوقت پیدا نمیکنم ها تو هر جا هم بری پیدات میکنم میفهمی
ات:تهیونگ من ..من مجبور بودم
ته:تو برای چی مجبور بودی ها لعنتی چرا یهو ترکم کردی میدونی من چقدر عذاب کشیدم من بدون تو هر روز مردم مثل مرده متحرک بودم تو منو از پسرم جدا کردی من و تو آرزوهای زیادی باهم داشتیم چرا ترکم کردی ها (با داد و عربده و گریه)
ات:ته من مجبور بودم چرا نمیفهمی
ته:نه نمیفهمم بگو ببینم چرا مجبور بودی ها(با داد)
ات:چون منو با مرگ تو تهدید کردنننننننن (با داد)
ته :چی با مرگ من
ات:آره دقیقا منو با مرگ تو و پسرمون تهیون تهدید کردن من مجبور بودم من برای خودت ترکت کردم الآنم حق نداری اینطور سرم داد بزنی (با گریه )
ته :ات نمیدونستم ببخشید ولی بازم باید به خودم میگفتی نباید میرفتی
ات:من اون زمان فقط هفده سالم بود خودمم بچه بود ترسیده بودم فکرشم نمیتونستم بکنم ولی الان پشیمونم
ته :ات منننننن
پایان پارت دهم
شرط ها
لایک=پانزده
کامنت =سی و پنج
۸.۹k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.