کنارم که با من قدم میزدی

🍃 🌹 🍃 🌹 🍃 🌹 🍃
کنارم که با من قدم میزدی
یه حس قشنگُ تو قلبم رقم میزدی

تو اون لحظه انگار خدا عشقُ دید
اونم عاشقی کرد و بارون رسید

تو هر لحظه میشد یه بیت شعر گفت
یا حرفی که مجنون به لیلی نگفت

میشد قلم برداشت و نقش ها کشید
تورو زیر بارون رو ابرها کشید

نه نقاش شدمُ نه شاعر، نه مجنون
فقط خیره موندم به تو زیر بارون

چه زیبا شدن پیش تو قطره ها!!
خدا رو میدیدم کنارم تو اون لحظه ها

قسم دادم خدا رو به چشمهای تو
خودش جا بذاره منو توی فردای تو 🍃 🌹 🍃 🌹 🍃 🌹 🍃
دیدگاه ها (۱)

ز داغ عشق تو خون شد دل چو لاله ی منفغان که در دل تو ره نیافت...

بگو به کدام نگاه دل باخته ایکه نه مجال برای بخشیدن است ونه د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط