فیک جونگ کوک پارت ۹
فیک جونگکوک پارت ۹
جنگجو سلطنتی
جونگسان: ولی خب
جونگسان: نمیخاید ازدواج کنید؟
جونگکوک: باید شخص مورد نظرم پیداشه
جونگسان: اگه پیدا نشه؟
جونگکوک: امکان نداره
جونگکوک: قطعا پیدا میشه
جونگکوک: ولی دنبی رو مخه
جونگکوک: تو اینطور فکر نمیکنی؟
جونگسان: اوهوم
جونگسان: همش تو دست و پا
جونگکوک: اصن نمیفهمم
جونگکوک: فک کن دختر چایوون با من ازدواج کنهههه
جونگسان: ترکیب افتضاحی میشه...
بانو مین: عالیجناب
بانو مین: پدرتون ( بنگچان) دستور دادن برید تو اتاق و چند هفتهای نیاید بیرون
جونگکوک: باشه
جونگکوک: جونگسان همراهم هست؟
بانو چوهی: خیر
جونگکوک: اونوقت چرا؟
بانو چوهی: اون خطر بزرگی برای شماست
جونگکوک: اون جون منو نجات داره
بانو چوهی: ولی...
جونگکوک: حرفی نباشه داد*
جونگکوک دست جونگسان رو گرفت و رفتن تو اتاق
بانو مین هم در زد و رفت تو اتاق
بانو مین: حداقل جئون جونگسان یکجا بایستند
بانو مین: اینجوری نمیشه
جونگکوک: جونگسان اونجا وایسا
به گوشهای اشاره کرد
جونگسان تعظیمی کرد و اونجا وایساد
کمی گذشت
برای جونگکوک غذا آوردن
کمی خورد و بقیشو ول کرد
بانو چوهی اومد
بانو چوهی؛ دختر سینی غذا رو ببر
جونگسان رفت سر میز و تا خواست سینی رو برش داره دلش قور قور ( یه همچین چیزی) کرد
جونگسان فکر کرد جونگکوک پشتش نیست
جونگسان: بانو چوهی
جونگسان: به نظرت من باید گشنهشم خستهشم یا اون؟
جونگسان: دو ساعتِ منو تو اون حالت نگه داشته انتظار داری گشنه نشم؟
بانو چوهی به پشت جونگسان اشاره کرد
جونگسان: چیه؟
پشتش رو نگاه کرد که جونگکوک رو دید
جونگسان سریع دویید و از اتاق خارج شد
جونگکوک هم پشتش دویید
جونگکوک : وایسا دختر
جونگکوک: کاریت ندارممممم
جونگسان : الکی میگییییی
جونگسان: میخای منو بخورییییی (*TーT)
جونگکوک: نمیخورمت بیا (⌒ー⌒)
جونگسان: قول میدی نخوری؟
جونگکوک: اوهوم
و وایسادن
جونگکوک یدونه پس گردنی آروم زد به جونگسان
جونگکوک: آخه شل مغز من از کجا بدونم تو گشنهای؟
جونگسان یکی زد پس کله جونگکوک
جونگسان: از قار و قور شکمم قورباغه
جونگکوک: ーーーーーーーーー
ーーーーーーーーーーーーーーー
خب امیدوارم خوشتون اومده باشه
شرط ندره ولی لایک کنید
و اینکه امشب پارت ۱۰ نمیزارم چون ننوشتم
اینارو وقتی مسدود بودم نوشتم که داشته باشم
ایشالا فردا پارت ۱۰ میزارم
الان یه تکپارتی از نامجون میزارم
اگر تونستم فیک جیمین هم پارت ۱ میزارم
ببینم چی میشه
جنگجو سلطنتی
جونگسان: ولی خب
جونگسان: نمیخاید ازدواج کنید؟
جونگکوک: باید شخص مورد نظرم پیداشه
جونگسان: اگه پیدا نشه؟
جونگکوک: امکان نداره
جونگکوک: قطعا پیدا میشه
جونگکوک: ولی دنبی رو مخه
جونگکوک: تو اینطور فکر نمیکنی؟
جونگسان: اوهوم
جونگسان: همش تو دست و پا
جونگکوک: اصن نمیفهمم
جونگکوک: فک کن دختر چایوون با من ازدواج کنهههه
جونگسان: ترکیب افتضاحی میشه...
بانو مین: عالیجناب
بانو مین: پدرتون ( بنگچان) دستور دادن برید تو اتاق و چند هفتهای نیاید بیرون
جونگکوک: باشه
جونگکوک: جونگسان همراهم هست؟
بانو چوهی: خیر
جونگکوک: اونوقت چرا؟
بانو چوهی: اون خطر بزرگی برای شماست
جونگکوک: اون جون منو نجات داره
بانو چوهی: ولی...
جونگکوک: حرفی نباشه داد*
جونگکوک دست جونگسان رو گرفت و رفتن تو اتاق
بانو مین هم در زد و رفت تو اتاق
بانو مین: حداقل جئون جونگسان یکجا بایستند
بانو مین: اینجوری نمیشه
جونگکوک: جونگسان اونجا وایسا
به گوشهای اشاره کرد
جونگسان تعظیمی کرد و اونجا وایساد
کمی گذشت
برای جونگکوک غذا آوردن
کمی خورد و بقیشو ول کرد
بانو چوهی اومد
بانو چوهی؛ دختر سینی غذا رو ببر
جونگسان رفت سر میز و تا خواست سینی رو برش داره دلش قور قور ( یه همچین چیزی) کرد
جونگسان فکر کرد جونگکوک پشتش نیست
جونگسان: بانو چوهی
جونگسان: به نظرت من باید گشنهشم خستهشم یا اون؟
جونگسان: دو ساعتِ منو تو اون حالت نگه داشته انتظار داری گشنه نشم؟
بانو چوهی به پشت جونگسان اشاره کرد
جونگسان: چیه؟
پشتش رو نگاه کرد که جونگکوک رو دید
جونگسان سریع دویید و از اتاق خارج شد
جونگکوک هم پشتش دویید
جونگکوک : وایسا دختر
جونگکوک: کاریت ندارممممم
جونگسان : الکی میگییییی
جونگسان: میخای منو بخورییییی (*TーT)
جونگکوک: نمیخورمت بیا (⌒ー⌒)
جونگسان: قول میدی نخوری؟
جونگکوک: اوهوم
و وایسادن
جونگکوک یدونه پس گردنی آروم زد به جونگسان
جونگکوک: آخه شل مغز من از کجا بدونم تو گشنهای؟
جونگسان یکی زد پس کله جونگکوک
جونگسان: از قار و قور شکمم قورباغه
جونگکوک: ーーーーーーーーー
ーーーーーーーーーーーーーーー
خب امیدوارم خوشتون اومده باشه
شرط ندره ولی لایک کنید
و اینکه امشب پارت ۱۰ نمیزارم چون ننوشتم
اینارو وقتی مسدود بودم نوشتم که داشته باشم
ایشالا فردا پارت ۱۰ میزارم
الان یه تکپارتی از نامجون میزارم
اگر تونستم فیک جیمین هم پارت ۱ میزارم
ببینم چی میشه
۶.۱k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.