ᑭᗩᖇT:1
ᑭᗩᖇT:1
"وقتی فقط معلم زبان دخترش بودی..."
اسم خواهرش:شینا
ا.ت ویو:
امروز مثل همیشه مجبور بودم صبح زود بیدار شم تا برم سرکار.
رفتم پایین با خواهرم صبحانه خوردم. پدرم سرکار بود و مادرم رفته بود پیش خالم چند روز.
راوی:ا.ت معلم بچه های زیر ۱۰ ساله و بچه ها خیلی دوسش دارن و این حس دو طرفس. مثل همیشه حرکت کرد سمت آموزشگاه با ماشینش...
ا.ت ویو:
حرکت کردم سمت آموزشگاه و وقتی رسیدم با همکارام سلام و علیک کردم و رفتم سر کلاسم.
ا.ت:سلام بچه هاااا
زبان آموزا:تیچر تکلیف داشتیم؟
ا.ت:یادم نیس:/
زبان آموز:من چقدر خوشبختم
ا.ت:ولی دیکته رو یادمه(با نیشخند)
زبان آموز:اونقدرهاهم خوشبخت نیستم...
راوی:کلاس امروز ا.ت تموم شد و با دوستش(هه جین)قرار داشت توی سینما با یه فیلم رمانتیک.
ا.ت ویو:
امروز با هه جین قرار داشتم و با سرعت زیاد با ماشینم رفتم سمت سینما
هه جین:به به خانم بالاخره رسید
ا.ت:خب گفتم بلیط شب بگیر رفتی ساعت ۲ بعد از ظهر گرفتی که چی
هه جین:از مال دنیا فقط غر زدن به تو رسیده
ا.ت:خیلی گاوی واقعا:/
ا.ت ویو:
هه جین دوست دانشگاه منه و دوستای خیلی صمیمی هستیم،توی موقعیت های بد همیشه باهات همدله و واقعا دوست خیلی خوبیه.
ا.ت:این چه فیلمیه آخه
هه جین:میخوام ببینی سینگل بودن چقدر حس بدیه
ا.ت:خب تو الان دوس پسر داری چه حسی داره
هه جین:حس خوب
ا.ت:من میخوام حس بدی داشته باشم
هه جین:لیاقتت همینه
ا.ت:کاش خدا یکم کمتر گاوت میکرد.
هه جین:فیلمتو ببین
ا.ت:ایشش
هه جین:یه دقه دهنتو ببند،تو نمیبینی،ما که میبینیم
ا.ت:ببین(با خنده و تیکه انداختن)
راوی:فیلم تموم شد و هوا تاریک بود،هه جین یه کاری براش پیش اومد برای همین زودتر رفت.ا.ت هم دلش میخواست یکم پیاده روی کنه،هوا بهاری بود و دلنشین.
توی اون کوچه های شلوغ یهو یه دختر دستشو کشید...
دختر:شلاام(حالت بامزه طوری)
ا.ت:سلام کیوتیییی
دختر:تو خیلی شبیه مامانمی(با حالت بچگونه)
ا.ت:وااا،مامانت کجاس دختر کوچولو؟
دختر:من مامان ندارم
ا.ت:عزیزمممم،اسمت چیه؟چند سالته؟
دختر:اسمم سه یونه و ۴ سالمه
اسم تو چیه؟
ا.ت:من لی ا.ت هستم ۲۳ سالمه
بابات کجاست؟
دختر:بابام سرکاره...
من با پرستارم اومدم اینجا.
ا.ت:پرستارت اونه؟
دختر:آره اونه
ا.ت:امیدوارم دوباره ببینمت کوچولووو
دختر:منممم
پرستار:ازتون ممنونم خانم جوان
ا.ت:خواهش میکنم
راوی:ا.ت دلش سوخته بود ولی نمیدونست پدر اون چه کسیه...
خیلی خسته بود برای همین رفت سمت خونه اش...
گایز پارت ۲ رو هم امروز میزارم:)))
خوب بود؟؟:)💗
"وقتی فقط معلم زبان دخترش بودی..."
اسم خواهرش:شینا
ا.ت ویو:
امروز مثل همیشه مجبور بودم صبح زود بیدار شم تا برم سرکار.
رفتم پایین با خواهرم صبحانه خوردم. پدرم سرکار بود و مادرم رفته بود پیش خالم چند روز.
راوی:ا.ت معلم بچه های زیر ۱۰ ساله و بچه ها خیلی دوسش دارن و این حس دو طرفس. مثل همیشه حرکت کرد سمت آموزشگاه با ماشینش...
ا.ت ویو:
حرکت کردم سمت آموزشگاه و وقتی رسیدم با همکارام سلام و علیک کردم و رفتم سر کلاسم.
ا.ت:سلام بچه هاااا
زبان آموزا:تیچر تکلیف داشتیم؟
ا.ت:یادم نیس:/
زبان آموز:من چقدر خوشبختم
ا.ت:ولی دیکته رو یادمه(با نیشخند)
زبان آموز:اونقدرهاهم خوشبخت نیستم...
راوی:کلاس امروز ا.ت تموم شد و با دوستش(هه جین)قرار داشت توی سینما با یه فیلم رمانتیک.
ا.ت ویو:
امروز با هه جین قرار داشتم و با سرعت زیاد با ماشینم رفتم سمت سینما
هه جین:به به خانم بالاخره رسید
ا.ت:خب گفتم بلیط شب بگیر رفتی ساعت ۲ بعد از ظهر گرفتی که چی
هه جین:از مال دنیا فقط غر زدن به تو رسیده
ا.ت:خیلی گاوی واقعا:/
ا.ت ویو:
هه جین دوست دانشگاه منه و دوستای خیلی صمیمی هستیم،توی موقعیت های بد همیشه باهات همدله و واقعا دوست خیلی خوبیه.
ا.ت:این چه فیلمیه آخه
هه جین:میخوام ببینی سینگل بودن چقدر حس بدیه
ا.ت:خب تو الان دوس پسر داری چه حسی داره
هه جین:حس خوب
ا.ت:من میخوام حس بدی داشته باشم
هه جین:لیاقتت همینه
ا.ت:کاش خدا یکم کمتر گاوت میکرد.
هه جین:فیلمتو ببین
ا.ت:ایشش
هه جین:یه دقه دهنتو ببند،تو نمیبینی،ما که میبینیم
ا.ت:ببین(با خنده و تیکه انداختن)
راوی:فیلم تموم شد و هوا تاریک بود،هه جین یه کاری براش پیش اومد برای همین زودتر رفت.ا.ت هم دلش میخواست یکم پیاده روی کنه،هوا بهاری بود و دلنشین.
توی اون کوچه های شلوغ یهو یه دختر دستشو کشید...
دختر:شلاام(حالت بامزه طوری)
ا.ت:سلام کیوتیییی
دختر:تو خیلی شبیه مامانمی(با حالت بچگونه)
ا.ت:وااا،مامانت کجاس دختر کوچولو؟
دختر:من مامان ندارم
ا.ت:عزیزمممم،اسمت چیه؟چند سالته؟
دختر:اسمم سه یونه و ۴ سالمه
اسم تو چیه؟
ا.ت:من لی ا.ت هستم ۲۳ سالمه
بابات کجاست؟
دختر:بابام سرکاره...
من با پرستارم اومدم اینجا.
ا.ت:پرستارت اونه؟
دختر:آره اونه
ا.ت:امیدوارم دوباره ببینمت کوچولووو
دختر:منممم
پرستار:ازتون ممنونم خانم جوان
ا.ت:خواهش میکنم
راوی:ا.ت دلش سوخته بود ولی نمیدونست پدر اون چه کسیه...
خیلی خسته بود برای همین رفت سمت خونه اش...
گایز پارت ۲ رو هم امروز میزارم:)))
خوب بود؟؟:)💗
۱۰.۲k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.