ازدواج نافرجام
《 ازدواج نافرجام 》
(๑˙❥˙๑) پارت 80 (๑˙❥˙๑)
قهوه ها رو از خانم هان تحویل گرفت و به سمته اتاق کار جونگکوک قدم برداشت ..یونگهو خیلی براش عزیز بود
از وقتی که یادش میومد
همیشه کنارش بود و نزدیکی محل زندگیشون توی بوسان
این صمیمیت رو بیشتر کرده بود اما هیچ وقت دلیل حساسیت که جونگکوک نسبت به یونگهو داشته رو توجه نمیشد
لحظه با شنیدن صدای جونگکوک که از لای در نیمه باز به گوشش رسید ایستاد
جونگکوک : چرا اینجایی یونگهو ؟
کمی بیشتر به در نزدیک شد و تونست جونگکوک و یونگهو رپ ببینه که مقابل هم روی مبل راحتی توی اتاق نشسته بود
یونگهو در جواب جونگکوک به مبل تکیه داد و با پوزخند گفت : نگران نباش نیومدم گندی که تو بالا آوردی رو جمع کنم.. ولی اگه کمکی خواستی
بگو غریبه نیستیم که...
آخر حرفش رو با تمسخر گفت و باعث شد عصبانیت جونگکوک بیشتر بشه
و از شدت عصبانیت به خنده اوفتاد با لحن تمسخر
آمیز گفت : هه.. همینم مونده از تو کمک بخوام چرا اومدی اینجا هر دو مون میدونی برای تفریح نیومدی
دختر چیزی از مکالمهی بین اونا متوجه نمیشد تا اینکه با شنیدن حرف یونگهو لحظه ای خشکش زد
یونگهو : این مشکل کوچکی نیست هیچ کدوم از مدل های معروف حاضر نیستن لباس های برند ما رو تبلیغ کنن بخاطر طرح های که تو لو دادی الان همه فکر میکنن ما طراحی های شرکت رقیب رو دزدیدیم
اگه یه کاری نکنیم شرکت برشکست میشه
صدای نفس عمیقی که جونگکوک کشید رو شنیدن و بعد صدای مشت محکمش که روی میز کوبیده شد باعث شد دختر قدمی از در فاصله بگیره و بعد صدای خشمگینش به گوشش رسید
جونگکوک : من این شرکت رو به اینجا نرسوندم که تو از همه جا بی خبر بیایی برای من از کوچک یا بزرگ بودن مشکل حرف بزنی خودم میدونم باید چیکار کنم
دختر که از بالا گرفتن بحث بینشون ترسید گلوش رو صاف کرد و تقه به در زد و با لبخند گرمی بر لب وارد اتاق شد
نگاه هر دو اونا بهش دوخت شد و دختر بعد از گذاشتن قهوه ها روی میز
روبه یونگهو گفت : یونگهو اوپا زیاد میمونی یا زود میخواهی برگردی بوسان ؟
یونگهو از روی مبل بلند شد و مقابل دختر ایستاد و با لبخند دستش رو بلند کرد تا بازم موهاش رو بهم بریزه اما بین راه مچ دستش محکم توسط جونگکوک گرفت شد و بعد صدای پر غیض و
عصبی جونگکوک توی فضا اتاق پیچید : ویوا تنهامون میزاری میخواهم با یونگهو در مورد موضوع حرف بزنیم
اسلاید ها شخصیت یونگهو
(๑˙❥˙๑) پارت 80 (๑˙❥˙๑)
قهوه ها رو از خانم هان تحویل گرفت و به سمته اتاق کار جونگکوک قدم برداشت ..یونگهو خیلی براش عزیز بود
از وقتی که یادش میومد
همیشه کنارش بود و نزدیکی محل زندگیشون توی بوسان
این صمیمیت رو بیشتر کرده بود اما هیچ وقت دلیل حساسیت که جونگکوک نسبت به یونگهو داشته رو توجه نمیشد
لحظه با شنیدن صدای جونگکوک که از لای در نیمه باز به گوشش رسید ایستاد
جونگکوک : چرا اینجایی یونگهو ؟
کمی بیشتر به در نزدیک شد و تونست جونگکوک و یونگهو رپ ببینه که مقابل هم روی مبل راحتی توی اتاق نشسته بود
یونگهو در جواب جونگکوک به مبل تکیه داد و با پوزخند گفت : نگران نباش نیومدم گندی که تو بالا آوردی رو جمع کنم.. ولی اگه کمکی خواستی
بگو غریبه نیستیم که...
آخر حرفش رو با تمسخر گفت و باعث شد عصبانیت جونگکوک بیشتر بشه
و از شدت عصبانیت به خنده اوفتاد با لحن تمسخر
آمیز گفت : هه.. همینم مونده از تو کمک بخوام چرا اومدی اینجا هر دو مون میدونی برای تفریح نیومدی
دختر چیزی از مکالمهی بین اونا متوجه نمیشد تا اینکه با شنیدن حرف یونگهو لحظه ای خشکش زد
یونگهو : این مشکل کوچکی نیست هیچ کدوم از مدل های معروف حاضر نیستن لباس های برند ما رو تبلیغ کنن بخاطر طرح های که تو لو دادی الان همه فکر میکنن ما طراحی های شرکت رقیب رو دزدیدیم
اگه یه کاری نکنیم شرکت برشکست میشه
صدای نفس عمیقی که جونگکوک کشید رو شنیدن و بعد صدای مشت محکمش که روی میز کوبیده شد باعث شد دختر قدمی از در فاصله بگیره و بعد صدای خشمگینش به گوشش رسید
جونگکوک : من این شرکت رو به اینجا نرسوندم که تو از همه جا بی خبر بیایی برای من از کوچک یا بزرگ بودن مشکل حرف بزنی خودم میدونم باید چیکار کنم
دختر که از بالا گرفتن بحث بینشون ترسید گلوش رو صاف کرد و تقه به در زد و با لبخند گرمی بر لب وارد اتاق شد
نگاه هر دو اونا بهش دوخت شد و دختر بعد از گذاشتن قهوه ها روی میز
روبه یونگهو گفت : یونگهو اوپا زیاد میمونی یا زود میخواهی برگردی بوسان ؟
یونگهو از روی مبل بلند شد و مقابل دختر ایستاد و با لبخند دستش رو بلند کرد تا بازم موهاش رو بهم بریزه اما بین راه مچ دستش محکم توسط جونگکوک گرفت شد و بعد صدای پر غیض و
عصبی جونگکوک توی فضا اتاق پیچید : ویوا تنهامون میزاری میخواهم با یونگهو در مورد موضوع حرف بزنیم
اسلاید ها شخصیت یونگهو
- ۱۳.۳k
- ۱۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط