....گوشه آغوشَتجایی برایَم باز کُنجایی که اِنسانی نَباشَدجایی که حِس آرامِش باشَدجایی که تَنها «مَن» باشَم و «تو»جایی که دِلتَنگی جُرأت آمَدَن نَداشته باشَد