قاب عکسی خریدم

قابِ عکسی خریدم
برایِ تمامی ِ عکسهایِ نگرفته مان
گذاشتمش روی طاقچه ی اتاق
کنارِ شعمدانی ها
خوب فکرش را بکن !
عکسِ یکی شدنمان
دیوانگی ببارد از سر و رویش
عکس هایِی با ژست خاص نمی خواهم !
از همان هایی که
خیلی اتو شده
خیلی سنگین و رنگین می نشینند
نگاهشان را به دوربین میدوزند
و خنده ی مصنوعیشان را تحویل لنز دوربین می دهند
و عکاس به ناچار می گوید
یک دو سه و عکس میگرد
نه نه نه از اینها نمی خواهم
عکسمان باید یهویی و بی هوا باشد
دلم می خواهد هرکس عکسمان را دید
بگوید
عاشق تر از شما هم مگر داریم ؟
مگر هست ؟
و در آن لحظه من تو را ببینم که
سرت گرمِ نوازش من است
و هیچ هم حواست نیست
که من بلند گفته ام :
نیست _ معلوم است که نیست
حالا نه اینکه واقعا نباشد _نه
اما برایِ من از عشقِ تو
برایِ تو از عشقِ من
برایِ ما
از عشقِ هم
ماندنی تر نیست که نیست
خیالت هم راحت
خودم
در گوشِ خدا خوانده ام
و او قول داده
جز عکس ماشدنمان
هیچ کسِ دیگر
دراین قاب جا نشود!
دیدگاه ها (۳)

نبودنها؛دوربودنها؛ حتی ندیدنها،بهانه ای نمیشود برای ازیادبرد...

اگر باورداری خاطره ها ماندگارند
پس آسوده باش 
که همیشه درخاط...

میدانی دوستت دارد ها!اما..آزارش می دهی..به بهانه های پوچ ووا...

سال ها بعد من با خیال راحت به همه چیز عادت کرده ام تمام آن ر...

صحچپتر ۱۱ _ دفتر خاطرات پنهانشب...آسایشگاه در سکوتی فرو رفته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط