جیمین ااااتتت پاشو

جیمین: اااا.‌.تتت پاشو
ا.ت: هان رسیدیم
جیمین: آره بلند شو
ا.ت: باشه
ا.ت ویو
بلند شدم سوار ماشین شدیم نمیدونستم کجا میریم ولی خوب هرجا باشه یه تخت میخوام که بخوابم
بعد از ۲۰ دقیقه به همون عمارتی بود که من اوش بودم بادیگارد ها چهارچشمی حواسشون به من بود فرار نکنم رفتیم تو که جیمین آجوما رو صدا زد یه اتاق بهم نشون داد که سفید و بنفش بود اتاق بزرگی بود داشتم اطراف اتاقو نگاه میکردم که یه خدمتکار اومد داخل بهم یه لباس و شلوار داد که بپوشم لباسام در آوردم رفتم حموم بعدشم که همون لباس و پوشیدم
خودم و پرت کردم رو تخت که خوابم برد
دیدگاه ها (۱۲)

اسلاید اول اتاق ا.تاسلاید دو لباس ا.ت

جیمین ویورفتم تو اتاق ا.ت که دیدم مثل فرشته ها خوابیده خیلی ...

ا.ت ویوموقعی که بهوش اومدم تو یه اتاق بودم ولی میدونستم که ک...

احساس میکنم از فیکام خوشتون نمیاد 😔

پارت ۲ فیک مرز خون و عشق

پارت ۹ فیک مرز خون و عشق

پارت ۸ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط