گرچه دل کندی و رفتی وفراموش نشد

گرچه دل کندی و رفتی وفراموش نشد
خاطرو یاد دلت لحظه ای خاموش نشد

گرچه با رفتن خود شعله برافروخته ای
تب آن شعله ولی آتش آغوش نشد

گرچه مجبورشدی ، دل بکنی از دل ما
این دل ازچهره هرساحره مدهوش نشد

گرچه تن جای دگربود و دلت جای دگر
حسرتی مانده ! دلم با تو همآغوش نشد

گرچه هرتکه ازعشقت به دلم جامانده
دردلم ذره ای ازعشق تو مخدوش نشد

گرچه دل ، خسته ازاین داغ فراقست ولی
لحظه ای عشق تو درخاطره بی جوش نشد
دیدگاه ها (۳)

حرف دلجدایی درد بی درمان عشق است جدایی حرف بی پایان عشق است ...

رسته بر جوی خیالم پونه ی یاد کسیکز فراقش در سرایم شکوه ها کر...

قول دادم که دگر عشق گدایی نکنم با تو حتی سخنی از سر زاری نکن...

یواشکی دوست دارمنمی خواهم نگرانت کنم امانداشتنت را بلد شده ا...

چپتر ۴ _ شعله ای در دلروزها برای لیندا مثل قفسی بسته بود.زند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط