هانتر
#هانتر
پارت ۴۶
اولا این رو بگم خدمتتون من قبل از اینکه پارت ها رو بزارم خودم نمیخونم بنابر این امکان تکراری بودن پارت ها وجود داره و من در این مورد معذرت میخوام ولی این فیک شرطی نیست و هر وقت زمان خالی پیدا کنم حتما براتون آپ میکنم امیدوارم این درک رو داشته باشید که زمان امتحانات هست و من زیاد وقت نمیکنم پست بزارم یا با گوشی مشغول بشم
و صدای بوق متعددی که پشت گوشیِ جک شنیده میشد..
جونگکوک به جاده رو به روش نگاهی کرد و چند ساعت بعد رو تصور کرد..
وقتی که اون دختر قراره تماما دراختیارش باشه..
یکچیزی اون دختر رو برای جونگکوک خواستنی میکرد و اون سرکشیش بود..
و جئون هم عاشق رام کردن ادم های سرکش!
..
حدود یکساعت و نیم از حرکتشون به سمت عمارت میگذشت و حاال الرا درحالی که هنوز هم
منگ بود سعی داشت چشمهاش رو باز نگه داره..
_ کی میرسیم
+ پنج دقیقه ی دیگه!
الرا که تازه داشت هوشیاری کاملش رو بدست میاورد و موقعیت حاال و چندساعت گذشتش رو
درک میکرد دستی به لبش کشید و به اشکهاش اجازه فرود داد..
همونطور که به رو به رو خیره بود زمزمه کرد
_ اون به بدنم دست زد..
جونگکوک از شنیدن زمزمه اروم اون دختر سعی کرد بیتفاوت باشه و خودش رو وارد بحثی بی
خاتمه یا اون نکنه ، قطعا حوصله جنگ اعصاب ، صدای هق هق و توجیه دختر برای دست خورده
شدن بدنش رو نداشت
با رسیدن به خونه اش که دست کمی از عمارت نداشت و حتی بقول خودش " عمارت جئون "
خطاب میشد جلوی در نگه داشت و با زدن ریموت در وارد حیاط شد .
پارت ۴۶
اولا این رو بگم خدمتتون من قبل از اینکه پارت ها رو بزارم خودم نمیخونم بنابر این امکان تکراری بودن پارت ها وجود داره و من در این مورد معذرت میخوام ولی این فیک شرطی نیست و هر وقت زمان خالی پیدا کنم حتما براتون آپ میکنم امیدوارم این درک رو داشته باشید که زمان امتحانات هست و من زیاد وقت نمیکنم پست بزارم یا با گوشی مشغول بشم
و صدای بوق متعددی که پشت گوشیِ جک شنیده میشد..
جونگکوک به جاده رو به روش نگاهی کرد و چند ساعت بعد رو تصور کرد..
وقتی که اون دختر قراره تماما دراختیارش باشه..
یکچیزی اون دختر رو برای جونگکوک خواستنی میکرد و اون سرکشیش بود..
و جئون هم عاشق رام کردن ادم های سرکش!
..
حدود یکساعت و نیم از حرکتشون به سمت عمارت میگذشت و حاال الرا درحالی که هنوز هم
منگ بود سعی داشت چشمهاش رو باز نگه داره..
_ کی میرسیم
+ پنج دقیقه ی دیگه!
الرا که تازه داشت هوشیاری کاملش رو بدست میاورد و موقعیت حاال و چندساعت گذشتش رو
درک میکرد دستی به لبش کشید و به اشکهاش اجازه فرود داد..
همونطور که به رو به رو خیره بود زمزمه کرد
_ اون به بدنم دست زد..
جونگکوک از شنیدن زمزمه اروم اون دختر سعی کرد بیتفاوت باشه و خودش رو وارد بحثی بی
خاتمه یا اون نکنه ، قطعا حوصله جنگ اعصاب ، صدای هق هق و توجیه دختر برای دست خورده
شدن بدنش رو نداشت
با رسیدن به خونه اش که دست کمی از عمارت نداشت و حتی بقول خودش " عمارت جئون "
خطاب میشد جلوی در نگه داشت و با زدن ریموت در وارد حیاط شد .
- ۳.۷k
- ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط