هانتر

#هانتر


پارت ۴۶

+ یااا جونگکوک اینقد بی جنبه نباش تو فقط میخوای به اون دختر کمک کنی..اره...اهم..حاال
چطوره یه زنگ بزنم بهش تا حالشو بپرسم؟...عام..نه بهتره برم خونه ی جونگسو تا راحت
ببینمش..فقط واسه اینکه ببینم حالش چطوره..اصال ببینم..چرا باید تو خونه جونگسو بمونه!؟
عاح پسر توکه خونه ی مستقلی نداری ک بخوای...بخوای...بخوای چی؟..
باز که خل شدی جونگکوک به خودت بیا..توکه اینقد بی جنبه نبودی..
با صدای مادرش به خودش اومد..
مج : جونگکوک ؟ زیرلب چی میگی و میخندی پسر حالت خوبه؟
جونگکوک ناله ای کرد و گفت : ماماننن فکر کنم واقعا خل شدم..
مادرش از شیرینی پسرش لبخند دلنشینی زد و بوسه ای روی گونش زد..
مج : این وصله ها به پسره عاقل و باهوشه من نمیخوره
جونگکوک که تازه به خودش اومده بود متقابال لبخندی زد و موهای مادرش رو بو کشید..
+ مامان میترسم..میترسم که نا امیدت کنم..من..من میخوام تا تو مثل جونگسو برام غصه نخوری..
مادر جونگکوک که حاال الیه اشکی روی چشمهاش حس میکرد از درک و فهم باالی پسرکش
برای بار هزارم به وجه اومد..
مج : کوکی کوچولوی من هیچوقت نا امیدم نمیکنه..اینو باور دارم..حاال هم برو تا کالسات دیر
نشده..
+اوه..کامال یادم رفته بود..خداحافظ اومااا..
| پایان فلش بک|
زمان حال :دخترک هر لحظه بیشتر گیج میشد و میدونست اثر اون چند قلپ مشروبی که خورده بود هست..
جونگکوک نیم نگاهی بهش انداخت و بالفاصله به جاده خیره شد..
متوجه چشمهای روهم افتاده اش بود که سعی در باز نگه داشتنشون داره..
با زنگ خوردن گوشیش و دیدن اسم "جک" بدون اتالف وقت گوشی رو جواب داد
+چیشد
جک : همه چی همونطور که میخواستی پیش رفت..دیگه نه اثری از بار ها هست..نه حتی فلیکس
+فلیکس؟ یعنی چی
جک : راستش..اون ویال فکر کنم االن دقیقا تو حالتی بین زغال و خاکستر باشه!
+ اوه میبینم پیشرفت کردی..
جک : اشتباه نکن..اولین بار و اخرین بارم بود و فقط نمیخواستم بعد از بهوش اومدنش سراغت
بیاد
+خوبه..من دارم میرم سمت خونه خودم..میای؟
جک : دختره هم باهاته ؟
جونگکوک نگاهی به بغل دستش انداخت و با چهره از حال رفته ی الرا مواجه شد ، نگاهش رو
گرفت و گفت : آره ولی فعال بیهوشه
جک : چییی؟ جونگکوک کار احمقانه ای که نکردی؟
+ نه فقط اگه خوده احمقش جو گیر نمیشد و از اون مشروب نمیخورد االن درحاله نق زدن بود!
جک : فلیکس که باهاش کاری نکرد..؟
+ دیگه داری حوصلم و سر میبری پس قطع میکنم

شب میزارم بقیه رو
دیدگاه ها (۳)

#هانتر پارت ۴۶اولا این رو بگم خدمتتون من قبل از اینکه پارت ه...

#هانتر پارت ۴۷ حتی حوصله صحبت با اون دختری ک انگار از جنگ و ...

عجیب‌است،با‌آنکه‌برایم‌زهر‌دارد‌اما‌تنها‌سخن‌گفتن‌با‌او‌مرا‌...

#هانترپارت ۴۵جونگکوک از پشت کامل به الرا چسبید و دستهاشو دور...

خون آشام عزیز (67)

در جست و جوی حقیقت(پارت25 بخش 2)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط