پارت 1: friend or love
پارت 1: friend or love
سلام من ا.ت هستم و یک ایرانی ام . تو فضای مجازی با تهیونگ دوستم و قراره ماه آینده برم کره و به دیدن تهیونگ برم . من 18 سالمه و با تهیونگ 10 تفاوت سنی دارم . من و تهیونگ دوست های معمولی هستیم و از طریق پدرم تونستم شماره و دایرکتشو پیدا کنم چون پدرم از تهیونگ خواهش کرده بود تا یکی از محصولای پدرم رو تبلیغ کنه و اون قبول کرد . ولی من تا حالا تهیونگ و از نزدیک ندیدم .
...............................یکماهبعد .....................
ویو ا.ت
ا.ت_با استرس سوار هواپیما شدم و راهی کره ی جنوبی شدم .
تقریباً 9 ساعت دیگه میرسم کره ی جنوبی . خیلی استرس دارم . تا حالا بدون پدرم و مادرم مسافرت نرفته بودم . اونم خارج از کشور. پدرم چون خیلی کار داشت نتونست بیاد و چون میدونست من خیلی وقته عاشق بی تی اس هستم گذاشت تنها بیام .
هندزفری گذاشتم تو گوشم و به خوابی عمیق فرو رفتم.
با صدای مهماندار بیدار شدم و..........
.....................................................
ویو تهیونگ
ته : بچه ها من باید برم . بای (داره به اعضا میگه)
کوک:کجا میری؟
ته :ا.ت همون دختر ایرانی ای که باهاش دوستم داره میاد سئول فکر کنم 1 ساعت دیگه برسه باید برم دنبالش.
کوک : اگه بری فرودگاه برات دردسر میشه هیونگ یکی و بفرست دنبالش .
جین : کره ای بلده ؟
ته : فکر کنم آخه چند باری که باهم تلفنی حرف زدیم کره ای حرف میزد.
جیمین :میشه منم بیام ؟ میخوام ببینمش.
ته: همه برید خونه ی من . میارمش اونجا ببینیدش.
نامی: میخوای بیاریش خونت؟ اگه واست دردسر شه چی؟ اگه آدرست و بده به کسی چی؟
ته: فکر کنم بتونم بهش اعتماد کنم. الان باید برم دنبالش دیر شد . خونه میبینمتون . بای .
اعضا: بای .
تهیونگ_از کمپانی اومدم بیرون و به راننده گفتم بره سمت فرودگاه....
..........................................................
ویو ا.ت
ا.ت_بیدار شدمو به در و دیوار نگاه کردم .
مهماندار: 1 ساعت دیگه میرسیم سئول . بهتره بیدار شید.
ا.ت:ممنون که بیدارم کردید.
ا.ت_مهماندار سری تکون داد و رفت .
ادامه پارت بعدی.........
سلام من ا.ت هستم و یک ایرانی ام . تو فضای مجازی با تهیونگ دوستم و قراره ماه آینده برم کره و به دیدن تهیونگ برم . من 18 سالمه و با تهیونگ 10 تفاوت سنی دارم . من و تهیونگ دوست های معمولی هستیم و از طریق پدرم تونستم شماره و دایرکتشو پیدا کنم چون پدرم از تهیونگ خواهش کرده بود تا یکی از محصولای پدرم رو تبلیغ کنه و اون قبول کرد . ولی من تا حالا تهیونگ و از نزدیک ندیدم .
...............................یکماهبعد .....................
ویو ا.ت
ا.ت_با استرس سوار هواپیما شدم و راهی کره ی جنوبی شدم .
تقریباً 9 ساعت دیگه میرسم کره ی جنوبی . خیلی استرس دارم . تا حالا بدون پدرم و مادرم مسافرت نرفته بودم . اونم خارج از کشور. پدرم چون خیلی کار داشت نتونست بیاد و چون میدونست من خیلی وقته عاشق بی تی اس هستم گذاشت تنها بیام .
هندزفری گذاشتم تو گوشم و به خوابی عمیق فرو رفتم.
با صدای مهماندار بیدار شدم و..........
.....................................................
ویو تهیونگ
ته : بچه ها من باید برم . بای (داره به اعضا میگه)
کوک:کجا میری؟
ته :ا.ت همون دختر ایرانی ای که باهاش دوستم داره میاد سئول فکر کنم 1 ساعت دیگه برسه باید برم دنبالش.
کوک : اگه بری فرودگاه برات دردسر میشه هیونگ یکی و بفرست دنبالش .
جین : کره ای بلده ؟
ته : فکر کنم آخه چند باری که باهم تلفنی حرف زدیم کره ای حرف میزد.
جیمین :میشه منم بیام ؟ میخوام ببینمش.
ته: همه برید خونه ی من . میارمش اونجا ببینیدش.
نامی: میخوای بیاریش خونت؟ اگه واست دردسر شه چی؟ اگه آدرست و بده به کسی چی؟
ته: فکر کنم بتونم بهش اعتماد کنم. الان باید برم دنبالش دیر شد . خونه میبینمتون . بای .
اعضا: بای .
تهیونگ_از کمپانی اومدم بیرون و به راننده گفتم بره سمت فرودگاه....
..........................................................
ویو ا.ت
ا.ت_بیدار شدمو به در و دیوار نگاه کردم .
مهماندار: 1 ساعت دیگه میرسیم سئول . بهتره بیدار شید.
ا.ت:ممنون که بیدارم کردید.
ا.ت_مهماندار سری تکون داد و رفت .
ادامه پارت بعدی.........
۶.۵k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.