پارت
پارت۵
ویو مارلین
با سر درد شدید از خواب بیدار شدم،چشمم به اون مافیاعه افتاد
داشت با پوزخند بهم نگام می کرد و و سوجو می نوشید،یه دفعه بلند شد اومد سمتم با هر قدمی که بهم نزدیک تر می شد ترس و استرسم بیشتر می شد اومد و روی تخت کنارم نشست سرم پایین بود چونمو با دستش بالا آورد و از گوشه ی چشمم اشکی آروم سر خورد با انگشتش اشکم رو پاک کرد نفسش بوی الکل می داد بوی الکل داشت حالم رو بهم می زد
سکوتی بینمون بود که ناگهان این سکوت رو شکست و گفت:امشب مهمون داریم کمی استراحت کن و آماده شو و ساعت۷ پایین باش و یه سری قوانین هست که باید رعایت کنی یک من رو از این به بعد بابا صدا می زنی،دو بدون اجازه ی من از عمارت بیرون نمیری،سه اگه کوچکترین اشتباهی کنی تنبیه میشی فهمیدی؟
با کمی داد و جدیت بیشتر گفت:چشمت رو نشنیدم گفتم فهمیدی؟
مارلین:ب بله بابا
جونگکوک:خوبه حالا هم استراحت کن
مارلین:چ چشم
از روی تخت بلند شد و از اتاق بیرون رفت از روی تخت بلند شدم که اتاق رو ببینم اتاق خیلی بزرگی بود همه وی داشت یه اتاق پر از لباس هم داشت تم اتاق تم مورد علاقه بود مشکی طوسی،رنگی که همیشه بهم آرامش می داد،رنگی که بهم حس خوبی می داد
دوباره روی تخت رفتم و دراز کشیدم و به خواب فرو رفتم.
ویو جونگکوک
به عمارت رسیدیم بادیگارد در ماشین رو باز کرد اون دختر همچنان بغلم بود از ماشین پیاده شدم و به سمت در عمارت رفتم و بادیگاردام در و باز کردن وارد عمارت شدم از پله های عمارت بالا رفتم همه ی خدمتکارا تا کمر خم شده بودن،به سمت اتاقی رفتم که به آجامو گفتم برای این دختر آماده کنه وارد اتاق شدم دختر رو روی تخت گذاشتم و نیستم تا بهوش بیاد به خدمتکارا گفتم برام کمی سوجو بیارن داشتم سوجو رو می خورد که دیدم دختر داره بهوش میاد تا روشو به سمت من برگردوند با پوزخند بهش خیره شدم و به سمت دختر رفتم معلوم بود ازم می ترسه و خیلی استرس داشتم سرش رو پایین انداخت با دستم چونشو بالا آوردم لعنتی چه چشمای داشت رنگ چشمش رنگ موهاش هیکل خویش داشت دیوونم می کرد قوانین رو به دختر گفتم و از اتاقش خارجی شدم و به سمت اتاق کارم رفتم چون جلسه داشتم منشیم به اتاقم اومد و گفت که جلسه ی امروز کنسل شد خوشحال شدم و نیاز به کمی خواب و استراحت داشتم
به سمت اتاق خودم رفتم به مین دوش گرفت اومدم بیرون لباس پوشیدم و روی تخت رفتم تا کمی بخوابم.
ادامه دارد...
اگه غلط املایی داشتم ببخشید
نظراتتون رو برام کامنت کنیدا💗
نویسنده:jeon taeyang and tahkook
ویو مارلین
با سر درد شدید از خواب بیدار شدم،چشمم به اون مافیاعه افتاد
داشت با پوزخند بهم نگام می کرد و و سوجو می نوشید،یه دفعه بلند شد اومد سمتم با هر قدمی که بهم نزدیک تر می شد ترس و استرسم بیشتر می شد اومد و روی تخت کنارم نشست سرم پایین بود چونمو با دستش بالا آورد و از گوشه ی چشمم اشکی آروم سر خورد با انگشتش اشکم رو پاک کرد نفسش بوی الکل می داد بوی الکل داشت حالم رو بهم می زد
سکوتی بینمون بود که ناگهان این سکوت رو شکست و گفت:امشب مهمون داریم کمی استراحت کن و آماده شو و ساعت۷ پایین باش و یه سری قوانین هست که باید رعایت کنی یک من رو از این به بعد بابا صدا می زنی،دو بدون اجازه ی من از عمارت بیرون نمیری،سه اگه کوچکترین اشتباهی کنی تنبیه میشی فهمیدی؟
با کمی داد و جدیت بیشتر گفت:چشمت رو نشنیدم گفتم فهمیدی؟
مارلین:ب بله بابا
جونگکوک:خوبه حالا هم استراحت کن
مارلین:چ چشم
از روی تخت بلند شد و از اتاق بیرون رفت از روی تخت بلند شدم که اتاق رو ببینم اتاق خیلی بزرگی بود همه وی داشت یه اتاق پر از لباس هم داشت تم اتاق تم مورد علاقه بود مشکی طوسی،رنگی که همیشه بهم آرامش می داد،رنگی که بهم حس خوبی می داد
دوباره روی تخت رفتم و دراز کشیدم و به خواب فرو رفتم.
ویو جونگکوک
به عمارت رسیدیم بادیگارد در ماشین رو باز کرد اون دختر همچنان بغلم بود از ماشین پیاده شدم و به سمت در عمارت رفتم و بادیگاردام در و باز کردن وارد عمارت شدم از پله های عمارت بالا رفتم همه ی خدمتکارا تا کمر خم شده بودن،به سمت اتاقی رفتم که به آجامو گفتم برای این دختر آماده کنه وارد اتاق شدم دختر رو روی تخت گذاشتم و نیستم تا بهوش بیاد به خدمتکارا گفتم برام کمی سوجو بیارن داشتم سوجو رو می خورد که دیدم دختر داره بهوش میاد تا روشو به سمت من برگردوند با پوزخند بهش خیره شدم و به سمت دختر رفتم معلوم بود ازم می ترسه و خیلی استرس داشتم سرش رو پایین انداخت با دستم چونشو بالا آوردم لعنتی چه چشمای داشت رنگ چشمش رنگ موهاش هیکل خویش داشت دیوونم می کرد قوانین رو به دختر گفتم و از اتاقش خارجی شدم و به سمت اتاق کارم رفتم چون جلسه داشتم منشیم به اتاقم اومد و گفت که جلسه ی امروز کنسل شد خوشحال شدم و نیاز به کمی خواب و استراحت داشتم
به سمت اتاق خودم رفتم به مین دوش گرفت اومدم بیرون لباس پوشیدم و روی تخت رفتم تا کمی بخوابم.
ادامه دارد...
اگه غلط املایی داشتم ببخشید
نظراتتون رو برام کامنت کنیدا💗
نویسنده:jeon taeyang and tahkook
- ۷.۸k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط