پارت 55
#پارت_55
آقای مافیا♟🎲
که یهو در ورودی خونه باز شد و سوسن
داخل اومد
ولی یه آقایی از پشت چشماشو بسته بود
قیافه مرد خیلی آشنا میزد
ولی من اهمیت ندادم خواستم مثل شیر به مرد حمله کنم که با گرفته شدن دستم توسط رادمان از حرکت وایسادم
به سمت رادمان برگشتم که گفت
_ هیششش.... خودم گفتم چشماشو ببندن
حالا بجای وحشی شدن بدو برو گوشیمو بیار
اخمی براش کردم و سریع رفتم گوشیش و اوردم
رادمان علامتی به مرده داد تاچشمای سوسن و باز کنه
همین که چشمای سوسن باز شد اهنگ سوسن خانم پلی شد
من که از خنده نزدیک بود جر بخورم ولی سوسن متعجب داشت به اطراف نگاه میکرد اهنگ که قطع شد
سوسن گفت
+ الان این به معنی عذر خواهی؟
رادمان هیچی نگفت و سرش و پایین انداخت
ولی من از اون پشت لایکی به سوسن نشون دادم
سوسن اروم خنده ای کرد
که یهو رادمان با کیک و پیتزا اومد جلوی سوسن وایساد گفت
_ اینارو خریدم برای خوشگل ترین دختر دنیا
سوسن با عشوه گفت
+ من هنوز نبخشیدمت
_ خب من بعدش برات سیر تا پیاز قیضیه رو توضیح میدم فعلا ببخش
+ فقط با یه کار میبخشمت
رادمان منتظر بود تا سوسن بگه چه کاری باید انجام بده
که سوسن به لبش اشاره کرد
رادمان سریع گرفت باید چیکار کنه و صحنه
مثبت ۱۸
دو دقیفه مشغول کار بودن که با جیغ من از هم جدا شدن
+ میشه جلوی منننن از اینکارا نکنییییین
رادمان گفت
_ خبب...شما هم زنگ عشقتون بزنید آفاق خانم
+ اَه اونن از اینکارا نمیکنه
مننننم دلم میخواااد
با این حرفم هردوشون زدن زیر خنده
که یهو در عمارت باز شد
رادمان گفت
_ به به داداش گلم چطوری
با این حرف رادمان فهمیدم که دوستش اومده خواستم برگردم قیافش و ببینم
که با شنیدن صداش سر جام میخکوب شدم
+ خوبم تو چطوری رفیق قدیمی
ای....این..که......
#رمان
#مافیایی
#عاشقانه
آقای مافیا♟🎲
که یهو در ورودی خونه باز شد و سوسن
داخل اومد
ولی یه آقایی از پشت چشماشو بسته بود
قیافه مرد خیلی آشنا میزد
ولی من اهمیت ندادم خواستم مثل شیر به مرد حمله کنم که با گرفته شدن دستم توسط رادمان از حرکت وایسادم
به سمت رادمان برگشتم که گفت
_ هیششش.... خودم گفتم چشماشو ببندن
حالا بجای وحشی شدن بدو برو گوشیمو بیار
اخمی براش کردم و سریع رفتم گوشیش و اوردم
رادمان علامتی به مرده داد تاچشمای سوسن و باز کنه
همین که چشمای سوسن باز شد اهنگ سوسن خانم پلی شد
من که از خنده نزدیک بود جر بخورم ولی سوسن متعجب داشت به اطراف نگاه میکرد اهنگ که قطع شد
سوسن گفت
+ الان این به معنی عذر خواهی؟
رادمان هیچی نگفت و سرش و پایین انداخت
ولی من از اون پشت لایکی به سوسن نشون دادم
سوسن اروم خنده ای کرد
که یهو رادمان با کیک و پیتزا اومد جلوی سوسن وایساد گفت
_ اینارو خریدم برای خوشگل ترین دختر دنیا
سوسن با عشوه گفت
+ من هنوز نبخشیدمت
_ خب من بعدش برات سیر تا پیاز قیضیه رو توضیح میدم فعلا ببخش
+ فقط با یه کار میبخشمت
رادمان منتظر بود تا سوسن بگه چه کاری باید انجام بده
که سوسن به لبش اشاره کرد
رادمان سریع گرفت باید چیکار کنه و صحنه
مثبت ۱۸
دو دقیفه مشغول کار بودن که با جیغ من از هم جدا شدن
+ میشه جلوی منننن از اینکارا نکنییییین
رادمان گفت
_ خبب...شما هم زنگ عشقتون بزنید آفاق خانم
+ اَه اونن از اینکارا نمیکنه
مننننم دلم میخواااد
با این حرفم هردوشون زدن زیر خنده
که یهو در عمارت باز شد
رادمان گفت
_ به به داداش گلم چطوری
با این حرف رادمان فهمیدم که دوستش اومده خواستم برگردم قیافش و ببینم
که با شنیدن صداش سر جام میخکوب شدم
+ خوبم تو چطوری رفیق قدیمی
ای....این..که......
#رمان
#مافیایی
#عاشقانه
۶۸۹
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.