لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم

لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم
چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم

کاش می‌شد که شما نیز خبردار شوید
لحظه‌ای از من و از دردِ کهنسال دلم

از سرم آب گذشته‌ست مهم نیست اگر
غم دنیای شما نیز شود مالِ دلم

عاشق نان و زمین نیستم این را حتما
بنویسید به دفترچه‌ی اعمال دلم

آه ! یک عالمه حرف است که باید بزنم
ولی انگار زبانم شده پامال دلم

مردم شهر ! خداحافظتان من رفتم
کسی از کوچه‌ی غم آمده دنبال دلم...
دیدگاه ها (۷)

مبر پای قمار عشق ای دل-باز- هستت راندارم بیش از این تاب تماش...

ای آنکه دوست دارمت ، اما ندارمتبر سینه می فشارمت، اما ندارمت...

چوب تنبیه خدا نامرئیست! نه کسی میفهمد، نه صدایی دارد !یک شبی...

به سیر باغ رفتم باختم مننظر بر نو گلی انداختم منالهی دیده ی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط