پارت

پارت 59

(ترنم)

قرار شد بعد از ناهار یکم حرف بزنیم و بعد بریم خونه آرمان .

نفس که اصلا حوصله نداشت. خیلی ام با هلیا حرف میزد.

مشکوک بودن. رفتم بالای سرشون . انقدر گرم حرف بودن که

متوجه اومدن من هم نشدن . وقتی نزدیک میز شدم گفتم :

پپپپپپپپپخخخخخخخخ. هر دو شون جا پریدن .

هلیا : زهر گاو . آخه این کاره ؟؟

من : مگه گاو هم زهر داره .

هلیا : با این کار های تو گاو هم زهر پیدا میکنه

من : چرا انقدر حرف میزنین

نفس : حرف نزنیم پس چیکار کنیم .

من : منظورم اینه که خیلی مشکوک هستین

هلیا : بهت میگم ولی نترسیا

من : باش بابا

نفس : ما یه قلب پر از خون توی کابینت دیدیم .

من : جااانممممممم؟؟؟؟

هلیا : ترنم میدونی که این چیزا واسه ما طبیعیه .

من : میدونم ولی خب خیلی وقت بود که دیگه اتفاقی

نیفتاد بود .

نفس : واسه شما ها بله

هلیا : منظورت چیه

نفس : خب من هر روز اون خون آشام از جلو چشمام رد میشه
روزی نیست که نبینمش .

من : به رادوین هم گفتی

نفس : نه . اون انقدر خودش درگیر هست

هلیا : نفس بهش بگو اون میتونه کمکت کنه
دیدگاه ها (۲)

منو نرگس و ریحانه دیروززززز

پست جدید ایان سامر هالدررررررررررر😀 😀 😀

من همینم . فرمم اینه

پارت 58(متین)بعد از این که آرشام بهم زنگ زد رفتم تا حاضر شم ...

خون آشام من_𝗽𝗮𝗿𝘁𝟮جونگ کوک شاهزاده خون اشاماست وارث پدری که ب...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۸#ویوجیمین ات داشت یا مدیر حرف میزد و ...

پارت : ۱۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط