فیک عشق ابدی
که جیمین در اتاق باز کردی هینی گفتم
جانهو:ترسیدم دیوونه
جیمین:چرا میخواستم یه چیزی بگم فقط
جانهو:ها بگو
جیمین:فقط ها
جانهو:اره
جیمین:الان درست میکنم
نزدیکم شد رو تخت نشسته بودم که با هول دادن جیمین رو تخت کامل دراز کشیدم
جانهو:ب ببخشید جیمینا پاشو عشقم
جیمین:نچ میخوام تا فردا حاملت کنم
جانهو:جیمیننن هر روز با درد دارم بلند میشم بعدشم بخوای هم نمیتونی تا فردا ..
جیمین:دیگه مثل شب های قبل آروم پیش نمیرم
لحنش رو با جدی گفت
جیمین:وحشیانه
که آب های گرمش روی لب هام قرار دادم وحشیانه مک میزد که فک میکردم الان از جاش کنده میشه
که یقه لباسم کشید پایین گردنم مک میزد آخی گفتم که تو یه حرکت لباسم در آورد و....
صبح
نور که داشت چشمام از کاسه در میاورد که متوجه شدم دست های جیمین دورم حسار شده بود سعی به فرار کردم نشد
که مشت بهش زدم
جیمین: چرا دیوونه بزار یکم بخوابم
جانهو:جیمین باید بریم آرایشگاه ساعت ۷صبح بلند شووووو
که ترسید با چشم غره ای به سمت کماد رفت
حاظر شدیم صبحانه مفصلی خوردیم سوار ماشین شدیم
جیمین منو دم آرایشگاه گذاشت خودشم رفت
تو اینه به لباسی که تنم بود ارایش شبیه فرشته ها شده بودم
که ساناز آرایشگرم گفت
ساناز:عین ماه شدی امشب تا حامله نشی آقا داماد بیخیال نمیشه
لب گزیدم
رفتم دم در جیمین با دسته گل به ماشین تکیه داده بود که با صدای تق تق کفش هام حواسش جمع شد یه من نگاه کرد
جیمین:مثل فرشته شدی الان قلبم از جاش در میاد
سوار شدیم با اهنگ شاد قر میدادم که جیمین گفت
جیمین:این جوری شیطونی کن شب میبینمت
جانهو:ترسیدم دیوونه
جیمین:چرا میخواستم یه چیزی بگم فقط
جانهو:ها بگو
جیمین:فقط ها
جانهو:اره
جیمین:الان درست میکنم
نزدیکم شد رو تخت نشسته بودم که با هول دادن جیمین رو تخت کامل دراز کشیدم
جانهو:ب ببخشید جیمینا پاشو عشقم
جیمین:نچ میخوام تا فردا حاملت کنم
جانهو:جیمیننن هر روز با درد دارم بلند میشم بعدشم بخوای هم نمیتونی تا فردا ..
جیمین:دیگه مثل شب های قبل آروم پیش نمیرم
لحنش رو با جدی گفت
جیمین:وحشیانه
که آب های گرمش روی لب هام قرار دادم وحشیانه مک میزد که فک میکردم الان از جاش کنده میشه
که یقه لباسم کشید پایین گردنم مک میزد آخی گفتم که تو یه حرکت لباسم در آورد و....
صبح
نور که داشت چشمام از کاسه در میاورد که متوجه شدم دست های جیمین دورم حسار شده بود سعی به فرار کردم نشد
که مشت بهش زدم
جیمین: چرا دیوونه بزار یکم بخوابم
جانهو:جیمین باید بریم آرایشگاه ساعت ۷صبح بلند شووووو
که ترسید با چشم غره ای به سمت کماد رفت
حاظر شدیم صبحانه مفصلی خوردیم سوار ماشین شدیم
جیمین منو دم آرایشگاه گذاشت خودشم رفت
تو اینه به لباسی که تنم بود ارایش شبیه فرشته ها شده بودم
که ساناز آرایشگرم گفت
ساناز:عین ماه شدی امشب تا حامله نشی آقا داماد بیخیال نمیشه
لب گزیدم
رفتم دم در جیمین با دسته گل به ماشین تکیه داده بود که با صدای تق تق کفش هام حواسش جمع شد یه من نگاه کرد
جیمین:مثل فرشته شدی الان قلبم از جاش در میاد
سوار شدیم با اهنگ شاد قر میدادم که جیمین گفت
جیمین:این جوری شیطونی کن شب میبینمت
- ۸۲
- ۲۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط