کسی که خانوادم شد p17
کسی که خانوادم شد p17
(چند ساعت بعد موقع رفتن )
( ات ویو )
بهم لباس جدید داده بودن.....پوشیده بودمشون و روی تخت نشسته بودم و به اخر این زندگی ای که برام رقم خورده بود فکر میکردم که کسی وارد اتاق شد.....ی خدمتکار بود....تعظیم کرد.....
( علامت خدمتکار #)
# خانم شاهزاده پایین منتظرتون هستند
+ شاهزاده؟
# بله
+ شاهزاده کیه؟
# کسی که شمارو اورد اینجا خانم
+ اون مرده شاهزاده ست؟
# بله خانم
+ شاهزاده ی چی؟
# معذرت میخوام اما اگر خودشون بخوان همه چیز رو بهتون توضیح میدن ما اجازه ی حرف زدن رو نداریم
+ خیله خب میام
تعظیم کرد و رفت.....یعنی چی؟.....یعنی اون شاهزاده است؟..... اما چه شاهزاده ای؟.....چجوری ازش بپرسم اخه؟.....اگه عصبی شد چی؟.....اهههه بیخیال
از افکارم اومدم بیرون و به سمت در اتاق رفتم......از پله ها پایین رفتم و به سمت در خروجی رفتم.....جلوی خونه چند تا ماشین دیدم که اون مرد جلوی یکیشون و ایستاده بود
همون طور که دستامو توی هم گره داده بودم و سرم و پایین گرفته بودم آروم به سمتش رفتم و جلوش وایستادم.....نگاهشو احساس می کردم
_ آماده ای؟
+ب..بله
_ خوبه
رفت سوار ماشین شد....بادیگارد ها منو به سمت همون ماشینی که اون مرد نشست هدایت کردن.....داخل ماشین شدم.....تا می خواستم بشینم دستم کشیده شد و افتادم روی چیزی......وقتی به خودم اومدم دیدم روی پای اون نشستم....بهش با حالت تعجب نگاه کردم
_ اینجوری بهتره
چیزی نگفتم و سرمو انداختم پایین.....ماشین شروع به حرکت کرد.....باید ازش می پرسیدم.....باید جرعت داشته باشم.....آروم سرمو بالا آوردم و بهش نگاه کردم که اونم نگاهم کرد
+ چی..چیزه...میشه...ازتون چیزی...بپرسم
_ اوم بپرس
دستشو رو موهام گذاشت و نوازش میکرد
_ هرچی می خوای بپرس
+ ما...داریم کجا...میریم
_ به دنیای من
+ دنیای شما؟
_ آره دنیای من
+مگه دنیای شما چیه؟
_ دنیای خون اشام هاست
با این حرفش،چشمام گرد شد میدونستم خون اشامه اما....دنیاشون؟....مگه خون اشام ها دنیای جدا گونه دارن؟.....یعنی منو می خواد ببره اونجا؟...بین ی عالمه خون آشام؟.......
_ هوممم انگار خبر داشتی که نمیپرسی
+ می..میشه بپرسم چرا منو گرفتید؟
_ چون تو خونی داری که خاصه
+ خون خاص؟
_ آره....خونی که خیلی کمیابه و شاید از کل مردم دنیا فقط ۱ یا ۲ نفر چنین خونی داشته باشن
+ پ...پس اگه منو فقط به خاطر خونم آوردید چرا...چرا اون کارو باهام کردید؟
_ کدوم کار؟
+ ه..همون کاری که د..دیشب کردید
_ اومممم خب....دوست داشتم.....نکنه باید از تو اجازه بگیرم ها؟!
+ و..ولی..آخه
سرمو انداختم پایین
+ میشه...بپرسم...اسمتون چیه؟
_ برای چی می خوای بدونی ؟
+ خب....من نمیدونم چی باید صداتونکنم
_ اسمم جئون جونگ کوکه اما تو باید بهم بگی ارباب
+ ار..باب؟
_ آره کوچولو...از این به بعد تو برده ی منی
+ برده؟
_ آره برده...
(چند ساعت بعد موقع رفتن )
( ات ویو )
بهم لباس جدید داده بودن.....پوشیده بودمشون و روی تخت نشسته بودم و به اخر این زندگی ای که برام رقم خورده بود فکر میکردم که کسی وارد اتاق شد.....ی خدمتکار بود....تعظیم کرد.....
( علامت خدمتکار #)
# خانم شاهزاده پایین منتظرتون هستند
+ شاهزاده؟
# بله
+ شاهزاده کیه؟
# کسی که شمارو اورد اینجا خانم
+ اون مرده شاهزاده ست؟
# بله خانم
+ شاهزاده ی چی؟
# معذرت میخوام اما اگر خودشون بخوان همه چیز رو بهتون توضیح میدن ما اجازه ی حرف زدن رو نداریم
+ خیله خب میام
تعظیم کرد و رفت.....یعنی چی؟.....یعنی اون شاهزاده است؟..... اما چه شاهزاده ای؟.....چجوری ازش بپرسم اخه؟.....اگه عصبی شد چی؟.....اهههه بیخیال
از افکارم اومدم بیرون و به سمت در اتاق رفتم......از پله ها پایین رفتم و به سمت در خروجی رفتم.....جلوی خونه چند تا ماشین دیدم که اون مرد جلوی یکیشون و ایستاده بود
همون طور که دستامو توی هم گره داده بودم و سرم و پایین گرفته بودم آروم به سمتش رفتم و جلوش وایستادم.....نگاهشو احساس می کردم
_ آماده ای؟
+ب..بله
_ خوبه
رفت سوار ماشین شد....بادیگارد ها منو به سمت همون ماشینی که اون مرد نشست هدایت کردن.....داخل ماشین شدم.....تا می خواستم بشینم دستم کشیده شد و افتادم روی چیزی......وقتی به خودم اومدم دیدم روی پای اون نشستم....بهش با حالت تعجب نگاه کردم
_ اینجوری بهتره
چیزی نگفتم و سرمو انداختم پایین.....ماشین شروع به حرکت کرد.....باید ازش می پرسیدم.....باید جرعت داشته باشم.....آروم سرمو بالا آوردم و بهش نگاه کردم که اونم نگاهم کرد
+ چی..چیزه...میشه...ازتون چیزی...بپرسم
_ اوم بپرس
دستشو رو موهام گذاشت و نوازش میکرد
_ هرچی می خوای بپرس
+ ما...داریم کجا...میریم
_ به دنیای من
+ دنیای شما؟
_ آره دنیای من
+مگه دنیای شما چیه؟
_ دنیای خون اشام هاست
با این حرفش،چشمام گرد شد میدونستم خون اشامه اما....دنیاشون؟....مگه خون اشام ها دنیای جدا گونه دارن؟.....یعنی منو می خواد ببره اونجا؟...بین ی عالمه خون آشام؟.......
_ هوممم انگار خبر داشتی که نمیپرسی
+ می..میشه بپرسم چرا منو گرفتید؟
_ چون تو خونی داری که خاصه
+ خون خاص؟
_ آره....خونی که خیلی کمیابه و شاید از کل مردم دنیا فقط ۱ یا ۲ نفر چنین خونی داشته باشن
+ پ...پس اگه منو فقط به خاطر خونم آوردید چرا...چرا اون کارو باهام کردید؟
_ کدوم کار؟
+ ه..همون کاری که د..دیشب کردید
_ اومممم خب....دوست داشتم.....نکنه باید از تو اجازه بگیرم ها؟!
+ و..ولی..آخه
سرمو انداختم پایین
+ میشه...بپرسم...اسمتون چیه؟
_ برای چی می خوای بدونی ؟
+ خب....من نمیدونم چی باید صداتونکنم
_ اسمم جئون جونگ کوکه اما تو باید بهم بگی ارباب
+ ار..باب؟
_ آره کوچولو...از این به بعد تو برده ی منی
+ برده؟
_ آره برده...
۸۸.۴k
۰۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.