ا.ت:صندو...
ا.ت:صندو...
با صدای تیراندازی خفه شدم
ویو کوک
تو بیمارستان نشسته بودیم(با تهیونگ)
چند ساعته گذشته بود اما خبری از ا.ت نبود اون که راه خونه رو بلد نیست کجا باید رفته
راستی به گوشیش ردیاب وصل کردم
(گایز ردیابی که به گوشیه ا.ت وصله جین میتونه از تو گوشیش ببینه ا.ت کجاست اوکیه)
گوشیمو در اوردم
چی؟ا.ت عمارت شوگا چیکار میکنه
جین:تهیونگ شوگا ا.تو دزدیده زود باش بریم
تهیونگ: چی؟
به حرفاش گوش ندادم بدو بدو از بیمارستان زدم بیرون سوار ماشینم شدم که تهیونگم سوار شد
باتمام سرعت به عمارتش حرکت کردیم
به مکس زنگ زدم
(جین:الو مکس بهت بیاز دارم عمارت شوگا خودت میدونی
مکس:بله قربان)
قرار شد مکس با نیرو بیاد
رسیدیم به عمارت شوگا
بدون هیچ معطلی تیر اندازی کردیم
حیاطش پر از بادیگارد بود
بعد چند مین افرادم رسیدن
وارد عمارت شدم که...
ویو ا.ت
شوگا از تو تراس یه نگاه انداخت
شوگا:هه خاطرخواهت اومده نجاتت بده
ا.ت:چی؟
کی؟جین؟
دستمو گرفت بردتم پایین پشت سرم جمی رو هم اورد
رسیدیم به سالن
نویدونستم مخواست چیکار کنه
یه تفنگ زیر گلوم گرفت
که در باز شد جین با تهیونگ و افرادش ریختن تو
جین:جمی؟ت.تو اینجا چیکار میکنی
جین:ولشون کن
جین سمت شوگا تفنگو کشید
شوگا:اگه فقط یک قدم برداری هم ا.ت هم جمی جلو چشمات میمیرن
جین:چی میخوای؟
شوگا:فکر میکردم میدونی(صندوقچه رو میگه)
جین:خیله خب
جین:تهیونگ برو بیارش
تهیونگ: ولی
جین:گفتم بیارش*داد
تهیونگ رفت
چرا داره اینکارو میکنه؟
تهیونگ اومد
جین:اول ا.ت و جمی
شوگا:چرا باهم ندیم؟
شوگا اشاره کرد که یه دختر از پشت اومد و به طرف تهیونگ
جین خیلی ترسناک نگاه میکرد
فکر کنم این دختره هایلی باشه
شوگا بکی افرادش اشاره کرد که جمیو بدن
داشتن صندقچه رو دست به دست میکردن
که شوگا هولم داد از پشت به پا یه تیر زد
نمیتونستم از وضعیت چیزی بفهمم
از زبان داستان نویس
خمون موقع جیمن یه تیر به زانوی هایلی زد
با صدای تیراندازی خفه شدم
ویو کوک
تو بیمارستان نشسته بودیم(با تهیونگ)
چند ساعته گذشته بود اما خبری از ا.ت نبود اون که راه خونه رو بلد نیست کجا باید رفته
راستی به گوشیش ردیاب وصل کردم
(گایز ردیابی که به گوشیه ا.ت وصله جین میتونه از تو گوشیش ببینه ا.ت کجاست اوکیه)
گوشیمو در اوردم
چی؟ا.ت عمارت شوگا چیکار میکنه
جین:تهیونگ شوگا ا.تو دزدیده زود باش بریم
تهیونگ: چی؟
به حرفاش گوش ندادم بدو بدو از بیمارستان زدم بیرون سوار ماشینم شدم که تهیونگم سوار شد
باتمام سرعت به عمارتش حرکت کردیم
به مکس زنگ زدم
(جین:الو مکس بهت بیاز دارم عمارت شوگا خودت میدونی
مکس:بله قربان)
قرار شد مکس با نیرو بیاد
رسیدیم به عمارت شوگا
بدون هیچ معطلی تیر اندازی کردیم
حیاطش پر از بادیگارد بود
بعد چند مین افرادم رسیدن
وارد عمارت شدم که...
ویو ا.ت
شوگا از تو تراس یه نگاه انداخت
شوگا:هه خاطرخواهت اومده نجاتت بده
ا.ت:چی؟
کی؟جین؟
دستمو گرفت بردتم پایین پشت سرم جمی رو هم اورد
رسیدیم به سالن
نویدونستم مخواست چیکار کنه
یه تفنگ زیر گلوم گرفت
که در باز شد جین با تهیونگ و افرادش ریختن تو
جین:جمی؟ت.تو اینجا چیکار میکنی
جین:ولشون کن
جین سمت شوگا تفنگو کشید
شوگا:اگه فقط یک قدم برداری هم ا.ت هم جمی جلو چشمات میمیرن
جین:چی میخوای؟
شوگا:فکر میکردم میدونی(صندوقچه رو میگه)
جین:خیله خب
جین:تهیونگ برو بیارش
تهیونگ: ولی
جین:گفتم بیارش*داد
تهیونگ رفت
چرا داره اینکارو میکنه؟
تهیونگ اومد
جین:اول ا.ت و جمی
شوگا:چرا باهم ندیم؟
شوگا اشاره کرد که یه دختر از پشت اومد و به طرف تهیونگ
جین خیلی ترسناک نگاه میکرد
فکر کنم این دختره هایلی باشه
شوگا بکی افرادش اشاره کرد که جمیو بدن
داشتن صندقچه رو دست به دست میکردن
که شوگا هولم داد از پشت به پا یه تیر زد
نمیتونستم از وضعیت چیزی بفهمم
از زبان داستان نویس
خمون موقع جیمن یه تیر به زانوی هایلی زد
۵.۴k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.