رفتم جلوشو هولش دادم عقب
رفتم جلوشو هولش دادم عقب
ا.ت:کافیه *داد
جین:ا.ت دخالت نکن
ا.ت:خفه شو کوک
ا.ت:فقط یه دیقه اروم باش
ا.ت: اون تحدید شده ازش یه نقطه ضعف پیدا کردن توهم بودی اینکارو میکردی
رومو طرف تهیونگ کردم
ا.ت:کمکم میکنی ببرمش تو ماشین؟
جین دستمو کشید
جین:تو عقلتو از دست دادی؟ داری کمکش میکنی؟
ات:اره از دست دادم خیلی وقته از دادم اون روزی از دست دادم که قبول کردم هم خونه ایت باشم
رفتمو از یه طرف جیمینو گرفتم تهیونگم از اون طرف گرفتتش بردیم تو ماشین گذاشتیمش
ا.ت:تو مراقبش باش من رانندگی میکنم
تهیونگ سرشو تکون داد
سوار ماشین شدم بدون اینکه به چیزی فکر کنم ماشینو روشن کردمو به نزدیک ترین بیمارستان حرکت کردم
پیاده شدم زود همراه پرستار برانکارد اوردن و جیمینو گذاشتن رو برانکارد و بردنش به بخش
دلشوره داشتم
نکنه اتفاقی براش بیوفته
همش تو سالن داه میرفتم
تهیونگ: بیا بشین
اروم رفتم کنارش نشستم
ا.ت:تو خبر داشتی
تهیونگ: اوهوم
تهیونگ: نمیتونستم چیزی بگم
اروم داشتم گریه میکردم
ا.ت:چرا؟چرا این اتفاقا برای من میوفته ؟ ه من چیکار کردم؟*گریه
تهیونگ: الان وقته گریه کردن نیست
یهو صدای در اومد سرمو بالا کردم دکتر بود
ا.ت:چی شد؟
دکتر:وضعیت بیمار وخیمه تیرارو از تو بدنش در اوردیم قرار بره تو مراقبت های ویژه(یا همون ایسیو)
ا.ت:تقصیر من بود*گریه
ا.ت:بخاطره من بود
همش توسرم میزدم که یکی دستمو گرفتم
سرمو بلند کردم (جینه بچه ها)
دستمو از تو دستش کشیدم
ا.ت:ولم کن
ا.ت:چرا دست از سرم بر نمیداری ها؟
ا.ت: بخاطره تو هستو نیستم نابود شده بازم دست از سرم برنداشتم *بلند
ا.ت: ولم کن دیگه نمیخوام ببینمت
از بیمارستان رفتم بیرون سوار ماشین شدم
بی هدف رانندگی میکردم
همه جا تاریک بود هیچ ماشینیم نبود
حس میکردم یکی داره دنبالم میکنه
یهو جلوم یه ماشین وایساد مجبورم وایستم
از ماشین یه نفر پیاده شد
ا.ت:لعنت بهش اینکه شوگاست
از ماشین پیاده شدم
داشت میومد طرفم
شوگا:به جاسوس قدیمی
شوگا:تنها گیرت اوردم
ا.ت:چیکارم داری
شوگا:اینجوری نگو حس میکنم طلبکاری
به افرادش اشاره کرد
دونفر از پشت گرفتنم
ات:ولم کن اشغال
بردنم تویه ماشین...
ا.ت:کافیه *داد
جین:ا.ت دخالت نکن
ا.ت:خفه شو کوک
ا.ت:فقط یه دیقه اروم باش
ا.ت: اون تحدید شده ازش یه نقطه ضعف پیدا کردن توهم بودی اینکارو میکردی
رومو طرف تهیونگ کردم
ا.ت:کمکم میکنی ببرمش تو ماشین؟
جین دستمو کشید
جین:تو عقلتو از دست دادی؟ داری کمکش میکنی؟
ات:اره از دست دادم خیلی وقته از دادم اون روزی از دست دادم که قبول کردم هم خونه ایت باشم
رفتمو از یه طرف جیمینو گرفتم تهیونگم از اون طرف گرفتتش بردیم تو ماشین گذاشتیمش
ا.ت:تو مراقبش باش من رانندگی میکنم
تهیونگ سرشو تکون داد
سوار ماشین شدم بدون اینکه به چیزی فکر کنم ماشینو روشن کردمو به نزدیک ترین بیمارستان حرکت کردم
پیاده شدم زود همراه پرستار برانکارد اوردن و جیمینو گذاشتن رو برانکارد و بردنش به بخش
دلشوره داشتم
نکنه اتفاقی براش بیوفته
همش تو سالن داه میرفتم
تهیونگ: بیا بشین
اروم رفتم کنارش نشستم
ا.ت:تو خبر داشتی
تهیونگ: اوهوم
تهیونگ: نمیتونستم چیزی بگم
اروم داشتم گریه میکردم
ا.ت:چرا؟چرا این اتفاقا برای من میوفته ؟ ه من چیکار کردم؟*گریه
تهیونگ: الان وقته گریه کردن نیست
یهو صدای در اومد سرمو بالا کردم دکتر بود
ا.ت:چی شد؟
دکتر:وضعیت بیمار وخیمه تیرارو از تو بدنش در اوردیم قرار بره تو مراقبت های ویژه(یا همون ایسیو)
ا.ت:تقصیر من بود*گریه
ا.ت:بخاطره من بود
همش توسرم میزدم که یکی دستمو گرفتم
سرمو بلند کردم (جینه بچه ها)
دستمو از تو دستش کشیدم
ا.ت:ولم کن
ا.ت:چرا دست از سرم بر نمیداری ها؟
ا.ت: بخاطره تو هستو نیستم نابود شده بازم دست از سرم برنداشتم *بلند
ا.ت: ولم کن دیگه نمیخوام ببینمت
از بیمارستان رفتم بیرون سوار ماشین شدم
بی هدف رانندگی میکردم
همه جا تاریک بود هیچ ماشینیم نبود
حس میکردم یکی داره دنبالم میکنه
یهو جلوم یه ماشین وایساد مجبورم وایستم
از ماشین یه نفر پیاده شد
ا.ت:لعنت بهش اینکه شوگاست
از ماشین پیاده شدم
داشت میومد طرفم
شوگا:به جاسوس قدیمی
شوگا:تنها گیرت اوردم
ا.ت:چیکارم داری
شوگا:اینجوری نگو حس میکنم طلبکاری
به افرادش اشاره کرد
دونفر از پشت گرفتنم
ات:ولم کن اشغال
بردنم تویه ماشین...
۷.۹k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.