آکرازیا
" آکرازیا "
"پارت 10"
- البته که مسخره ست. من به جفت نیاز ندارم تا کامل بشم.
- نه جناب جئون، این مسخره ست که توی همه چیز غیر از پیدا
کردن جفتتون استعداد دارین!
تهیونگ با نیشخند بزرگی گوشه ی لبش کلمات رو به صورت
جونگکوک کوبید و به سمت مینی بار کوچیک گوشه ی مراسم
قدم برداشت.
جونگکوک کاملا عصبی به رفتنش خیره شد، اون بتا تحت هر
شرایطی کاملا عصبیش میکرد و باعث میشد دلش بخواد سرش
رو توی دیوار بکوبه.
نفس عمیقی کشید و ناخواسته چنگی به صندلی مخصوصش
کشید. خدمتکاری جلو اومد و شرابی بهش تعارف کرد. با کشیدن آهی گیلاسی برداشت و آروم مشغول مزه مزه کردنش شد. از
شراب و این دست نوشیدنی ها متنفر بود. بیشتر دلش میخواست
چیز های سالم مثل آب و شیر بخوره چون باور داشت نمیارزه
طول عمرش رو با نوشیدن کم کنه.
برخلاف اون تهیونگ همین الانش مشغول نوشیدن و تست کردن
شراب های مختلف بود. بتا زیاد نمیتونست برای خودش زندگی
کنه و نود درصد زندگیش مراقب جونگکوک بود تا گندی نزنه
برای همین، الان که مطمئن بود جونگکوک مجبوره روی صندلی
بشینه ازش فاصله گرفته بود و به سمت بار اومده بود تا کمی
بنوشه.
تهیونگ آروم نوک انگشتش رو روی سطح میز میکشید و با
خودش فکر میکرد که چه روز خسته کننده ای در انتظارش
خواهد بود ولی حس کردن چیزی باعث شد بچرخه.
گروهی از امگا ها دورش رو گرفته بودن و همین باعث شد اخمی
کنه. خواست بایسته و از اون جا بره که یکی از امگا های مرد اون
رو به عقب هل داد.
- چرا تو بوی آلفا جونگکوک رو میدی؟
با شنیدن اون سوال برای بار هزارم، دستش رو مشت کرد. باورش
نمیشد باز هم جونگکوک بوش رو روی اون به جا گذاشته بود و
باعث شده بود همچین بی آبرویی ای به بار بیاد.
- دلیل خاصی نداره، من فقط مسئول کار های ایشون هستم..
- خودمون میدونیم کدوم احمقی هستی! چقدر بهش نزدیکی که
انقدر بوش قوی روی بدنت مونده؟
یکی از امگا ها کنار تهیونگ نشست و دستش رو روی شونه ش
قرار داد. اون ها از اشراف زاده ها به حساب میومدن و تهیونگ
قصد نداشت برای خودش دردسر درست کنه پس فقط ایستاد و
گیلاس شرابش رو روی میز قرار داد.
- جواب قانع کننده ای برات وجود نداره.
صریح کلمات رو به زبون آورد و به سمت مخالفشون حرکت کرد
که امگای مرد دوباره اون رو عقب کشید.
با کشیدن آهی نگاهش رو دور جمعیت چرخوند تا جونگکوک رو
ببینه ولی زهی خیال باطل. معلوم نبود آلفا دقیقا کجاست.
میتونست تک تکشون رو بزنه ولی وقت این مسخره بازی ها رو
نداشت.
- از آلفای ما فاصله بگیر، اصلا خوش نداریم یک خون سلطنتی با
گرگینه ی بی ارزشی مثل تو جفت بشه!
امگای دختر که همچنان نشسته بود ادامه داد و تهیونگ چشم
هاش رو چرخوند. دست امگا رو از روی شونه ش به پایین هل داد
و خواست عقب بره که صدایی باعث توقفش شد.
- تهیونگ؟
صدای جونگکوک بود که انگار تازه از معرکه خبر دار شده بود.
تهیونگ با چرخوندن چشم هاش به سمتش قدم برداشت و آلفا با
اخم مشغول خیره شدن به امگا ها بود. اون نیازی به قهرمان
نداشت تا نجاتش بده!
- چه اتفاقی افتاده؟
تقریبا غرید و باعث به لرزه افتادن امگا ها شد. تهیونگ قصد
نداشت قضیه رو کش بده پس فقط ضربه ای به شونه ش زد و ازش
خواست که دنبالش بیاد.
:)
"پارت 10"
- البته که مسخره ست. من به جفت نیاز ندارم تا کامل بشم.
- نه جناب جئون، این مسخره ست که توی همه چیز غیر از پیدا
کردن جفتتون استعداد دارین!
تهیونگ با نیشخند بزرگی گوشه ی لبش کلمات رو به صورت
جونگکوک کوبید و به سمت مینی بار کوچیک گوشه ی مراسم
قدم برداشت.
جونگکوک کاملا عصبی به رفتنش خیره شد، اون بتا تحت هر
شرایطی کاملا عصبیش میکرد و باعث میشد دلش بخواد سرش
رو توی دیوار بکوبه.
نفس عمیقی کشید و ناخواسته چنگی به صندلی مخصوصش
کشید. خدمتکاری جلو اومد و شرابی بهش تعارف کرد. با کشیدن آهی گیلاسی برداشت و آروم مشغول مزه مزه کردنش شد. از
شراب و این دست نوشیدنی ها متنفر بود. بیشتر دلش میخواست
چیز های سالم مثل آب و شیر بخوره چون باور داشت نمیارزه
طول عمرش رو با نوشیدن کم کنه.
برخلاف اون تهیونگ همین الانش مشغول نوشیدن و تست کردن
شراب های مختلف بود. بتا زیاد نمیتونست برای خودش زندگی
کنه و نود درصد زندگیش مراقب جونگکوک بود تا گندی نزنه
برای همین، الان که مطمئن بود جونگکوک مجبوره روی صندلی
بشینه ازش فاصله گرفته بود و به سمت بار اومده بود تا کمی
بنوشه.
تهیونگ آروم نوک انگشتش رو روی سطح میز میکشید و با
خودش فکر میکرد که چه روز خسته کننده ای در انتظارش
خواهد بود ولی حس کردن چیزی باعث شد بچرخه.
گروهی از امگا ها دورش رو گرفته بودن و همین باعث شد اخمی
کنه. خواست بایسته و از اون جا بره که یکی از امگا های مرد اون
رو به عقب هل داد.
- چرا تو بوی آلفا جونگکوک رو میدی؟
با شنیدن اون سوال برای بار هزارم، دستش رو مشت کرد. باورش
نمیشد باز هم جونگکوک بوش رو روی اون به جا گذاشته بود و
باعث شده بود همچین بی آبرویی ای به بار بیاد.
- دلیل خاصی نداره، من فقط مسئول کار های ایشون هستم..
- خودمون میدونیم کدوم احمقی هستی! چقدر بهش نزدیکی که
انقدر بوش قوی روی بدنت مونده؟
یکی از امگا ها کنار تهیونگ نشست و دستش رو روی شونه ش
قرار داد. اون ها از اشراف زاده ها به حساب میومدن و تهیونگ
قصد نداشت برای خودش دردسر درست کنه پس فقط ایستاد و
گیلاس شرابش رو روی میز قرار داد.
- جواب قانع کننده ای برات وجود نداره.
صریح کلمات رو به زبون آورد و به سمت مخالفشون حرکت کرد
که امگای مرد دوباره اون رو عقب کشید.
با کشیدن آهی نگاهش رو دور جمعیت چرخوند تا جونگکوک رو
ببینه ولی زهی خیال باطل. معلوم نبود آلفا دقیقا کجاست.
میتونست تک تکشون رو بزنه ولی وقت این مسخره بازی ها رو
نداشت.
- از آلفای ما فاصله بگیر، اصلا خوش نداریم یک خون سلطنتی با
گرگینه ی بی ارزشی مثل تو جفت بشه!
امگای دختر که همچنان نشسته بود ادامه داد و تهیونگ چشم
هاش رو چرخوند. دست امگا رو از روی شونه ش به پایین هل داد
و خواست عقب بره که صدایی باعث توقفش شد.
- تهیونگ؟
صدای جونگکوک بود که انگار تازه از معرکه خبر دار شده بود.
تهیونگ با چرخوندن چشم هاش به سمتش قدم برداشت و آلفا با
اخم مشغول خیره شدن به امگا ها بود. اون نیازی به قهرمان
نداشت تا نجاتش بده!
- چه اتفاقی افتاده؟
تقریبا غرید و باعث به لرزه افتادن امگا ها شد. تهیونگ قصد
نداشت قضیه رو کش بده پس فقط ضربه ای به شونه ش زد و ازش
خواست که دنبالش بیاد.
:)
- ۲.۲k
- ۱۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط