ارباب خشن من
ارباب خشن من
#Part5
_چی شد نظرت عوض شد؟
+خودت که میبین مجبورم
_اوکی پس بریم شرکتت
(ویو کوک)
توی راه شرکت متوجه این شده بودم که همش داره نگاهم میکنه
یکم که گذشت دیدم خوابش برده خدایا این چرا اینقدر کیوت و نازه
اروم زدم بهش
_هی بیدار شو رسیدیم
+اه بدنم خیلی درد میکنه خستم ولم کن میخوام بخوابم
_هی خرس کوچولو بلند شو این جوری باشی تو شرکت من رات نمیدما
یکم تکون به خودش داد ولی بلند نشد
از ماشین پیاده شدم و براید بغلش کردم تو بغلم شبیه یک بچه بود
یکم که چشماشو اروم باز و بسته کرد فهمید تو چه شرایطیه
+هی بزارم زمین بچه نیستمممم
_منم حوصلمو از سر راه نیاوردم ۱۰۰ بار صدات کنم
بردمش توی اتاق خودم و گفتم خب از امروز کارت شروع میشه
+خب باید چی کار کنم
_چند تا پرونده هست اونا رو باید چک کنی .......
_خب فهمیدی ؟
+اره متوجه شدم
_افرین خب اتاقت میتونی از منشی بپرسی
+باشه و خب ممنونم
_برای؟
+به نظرت الان برای چی اینجام؟
_اوکی برو به کارت برس
+ اوکی بای
_بای
کارم تموم شده بود رفتم بهش سر بزنم و هم درو باز کردم دیدم میخواسته بیاد بیرون و باهاش چشم تو چشم شدم
+عه من همرو تموم کردم
_عه افرین
+خب میرم دیگه فعلا
دستشو گرفتم کشیدم
_کجا هنوز باهات کار دارم صبر کن یک ربع دیگه خودم میرسونمت
+نمیخواد به زحمت بیوفتی گفتم که خودم میرم
_برای کارتم همینو گفتی
+عاححح خیلی خب باشه
نشستم تا کارش تموم شه
_خب بلند شو بریم
+باشه
هر دو سوار ماشین شدیم که متوجه شد راهی که دارم میبرمش راه خودنش نیست و گفت
+ خونه ی من اون طرف ولی تو داری از یک جای دیگه میری واستا میخوام پیاده شم
_فعلا میبرمت جایی نگران نباش
و دیگه چیزی نگفتیم و سکوت بینمون فرا گرفته بود
تا رسیدیم به امارت من
_پیاده شو
+این جا کجاست ؟
_ خونه ی من بیا باهات کاری ندارم بچه
(ویو ته)
وقتی بهم میگفت بچه حس میکردم منو جدی نمیگیره و فکر میکنه چون منو اورده این جا ترسیدم پس با غرور بلند شدم و گفتم بریم
لبخندی زد و منو راهنمایی کرد
#Part5
_چی شد نظرت عوض شد؟
+خودت که میبین مجبورم
_اوکی پس بریم شرکتت
(ویو کوک)
توی راه شرکت متوجه این شده بودم که همش داره نگاهم میکنه
یکم که گذشت دیدم خوابش برده خدایا این چرا اینقدر کیوت و نازه
اروم زدم بهش
_هی بیدار شو رسیدیم
+اه بدنم خیلی درد میکنه خستم ولم کن میخوام بخوابم
_هی خرس کوچولو بلند شو این جوری باشی تو شرکت من رات نمیدما
یکم تکون به خودش داد ولی بلند نشد
از ماشین پیاده شدم و براید بغلش کردم تو بغلم شبیه یک بچه بود
یکم که چشماشو اروم باز و بسته کرد فهمید تو چه شرایطیه
+هی بزارم زمین بچه نیستمممم
_منم حوصلمو از سر راه نیاوردم ۱۰۰ بار صدات کنم
بردمش توی اتاق خودم و گفتم خب از امروز کارت شروع میشه
+خب باید چی کار کنم
_چند تا پرونده هست اونا رو باید چک کنی .......
_خب فهمیدی ؟
+اره متوجه شدم
_افرین خب اتاقت میتونی از منشی بپرسی
+باشه و خب ممنونم
_برای؟
+به نظرت الان برای چی اینجام؟
_اوکی برو به کارت برس
+ اوکی بای
_بای
کارم تموم شده بود رفتم بهش سر بزنم و هم درو باز کردم دیدم میخواسته بیاد بیرون و باهاش چشم تو چشم شدم
+عه من همرو تموم کردم
_عه افرین
+خب میرم دیگه فعلا
دستشو گرفتم کشیدم
_کجا هنوز باهات کار دارم صبر کن یک ربع دیگه خودم میرسونمت
+نمیخواد به زحمت بیوفتی گفتم که خودم میرم
_برای کارتم همینو گفتی
+عاححح خیلی خب باشه
نشستم تا کارش تموم شه
_خب بلند شو بریم
+باشه
هر دو سوار ماشین شدیم که متوجه شد راهی که دارم میبرمش راه خودنش نیست و گفت
+ خونه ی من اون طرف ولی تو داری از یک جای دیگه میری واستا میخوام پیاده شم
_فعلا میبرمت جایی نگران نباش
و دیگه چیزی نگفتیم و سکوت بینمون فرا گرفته بود
تا رسیدیم به امارت من
_پیاده شو
+این جا کجاست ؟
_ خونه ی من بیا باهات کاری ندارم بچه
(ویو ته)
وقتی بهم میگفت بچه حس میکردم منو جدی نمیگیره و فکر میکنه چون منو اورده این جا ترسیدم پس با غرور بلند شدم و گفتم بریم
لبخندی زد و منو راهنمایی کرد
۷.۳k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.