چندشاتی

"چندشاتی"

p.۲

بعد از چند ساعت تنهایی..

در خونه باز شد..

پسر با حالت مستی وارد خونه شد..

دوباره ترس بدی تو وحود دختر افتاد.

وقتی پسر مست میشه نمیتونه کنترل خودشووبه دست بگیره..

چیزی‌نگفت و روی مبل نشست و کتاب داخل دستش بود..

-یونا...

دختر سرشو از داخل کتاب بالا آورد..

+بله...؟

پسر کنار دختر نشست و به کتاب دختر خیره شد

-چی‌میخونی..؟

+منِ احمق..

-اوم..

دستشو دور‌گردن دختر برد..

دختر تعجب کرده بود..اما حالت عادی صورتشو حفظ کرد

-ببخشید..میدونم تقصیر من بود.. ولی..

دختر حرفشو قطع کرد

+باشه...راجبش صحبت نکن...من‌چیزی‌نگفتم
دیدگاه ها (۰)

"چندشاتی"p.۳پسر به صورت دختر خیره شد و دنبال نشانه ای از درد...

محفل کایلی جونت>>>

"چندشاتی"p.1باوبرخورد محکم‌در به چارچوب در ، باد ملایمی بهش‌...

#مافیای_من #P2چانگبین:چی شده؟؟؟حالت خوبه؟؟؟بیا اینجا ببینمت«...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط