درخواستی
#درخواستی
#سه_پارتی
مثلث عشقی؟........
Part 1
(معرفی شخصیت ها)
ا/ت:
دانشآموز سال دهم، آروم، باهوش و کمی خجالتی. عضو باشگاه هنری مدرسه و معمولاً درگیر پروژههای طراحی و نقاشیه.
☆☆☆
لینو:
پسری اجتماعی، شوخطبع و پرانرژی در تیم بسکتبال مدرسهست. تقریباً با همه دوست میشه ولی وقتی چیزی براش مهم باشه، خیلی جدی میشه.
☆☆☆
هیونجین:
برعکس لینو بسیار درونگرا، کاریزما و جذابیت خاصی داره در گروه عکاسی و فیلمبرداری مدرسهست. آدم کمحرفیه اما نگاه و رفتارش خیلی معنیداره.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه ساعتی میشد که زنگ خونه خورده بود و کلاس هنر خالی بود
ا/ت پشت میز نشسته بود و داشت روی طرح پوستر رویداد کار میکرد نور نارنجی عصر از پنجره میومد داخل و همهچی یهجور آروم و ساکت بود
همین موقع در باز شد و لینو وارد شد
هنوز لباس تمرین بسکتبال تنش بود؛ انگار تازه از سالن ورزشی اومده بود حولهشو انداخته بود دور گردنش و نفسش یهکم تند بود، ولی طبق معمول لبخندش سر جاش بود
لینو: روز بخیر، شنیدم برای پوستر باید با همدیگه هماهنگ شیم گفتن شاید از تیم ما هم عکس بخوای. اگه لازم شد، میتونی روی کمک من حساب کنی
قبل از اینکه ا/ت جواب بده، در دوباره باز شد و هیونجین وارد شد آروم وارد شد، دوربینش دستش بود یه لحظه به لینو نگاه کرد، بعد نگاهشو سمت ا/ت برد
خیلی کوتاه و خونسرد گفت:
هیونجین: برای عکسها چندتا لوکیشن تو ذهنمه. اگه وقت داری امروز با هم چک کنیم
لینو کنار میز ایستاده بود، هیونجین کنار در، و جفتشون نگاهشون به ا/ت بود
ا/ت هم همونجا مونده بود وسط این دو تا شخصیت کاملاً متفاوت و فقط با خودش فکر میکرد که این پروژه قراره از چیزی که فکر میکرد سختتر باشه
×نظرتون چیه هم بریم سالن بسکتبال و هم ببینیم برای عکاسی چطوره
لینو: بنظر من که خوبه
×هیونجین؟
هیونجین: مخالفتی ندارم
بعد از چند دقیقه جمعوجور کردن وسایل، ا/ت از کلاس هنر بیرون رفت و لینو و هیونجین هم پشتسرش راه افتادن راهرو خلوت بود و فقط صدای کفشهاشون میپیچید
وقتی به سالن رسیدن، بوی زمین چوبی و صدای توپهایی که روی زمین میخوردن کل فضا رو گرفته بود چندتا از اعضای تیم هنوز داشتن تمرین میکردن
لینو وارد سالن شد، همون لحظه چندتاشون بهش سلام دادن
اما هیونجین بدون اینکه توجهی به شلوغی بکنه، داشت نور سالن رو بررسی میکرد و لنز دوربینشو عوض میکرد
×خب....فکر کنم از چند زاویه میشه عکس گرفت لینو، تو نظرت چیه؟
لینو توپ یکی از بچهها رو گرفت، چندبار با مهارت دریبل کرد و گفت:
لینو: اگه از این سمت عکس بگیریم نور بهتره تازه میتونیم چندتا حرکت تمرینی هم نشون بدیم که پوستر جذابتر بشه
هیونجین سرشو بالا آورد و خیلی کوتاه گفت:
هیونجین: نور اینجا زیادی سفیده عکسها تخت میشن سمت دیگه بهتره
لینو اخماش رفت توهم
لینو: خب تو میتونی نورش رو تنظیم کنی، نه؟
هیونجین بدون اینکه لحنشو عوض کنه جواب داد
هیونجین: میتونم؛ولی بهتره از همون اول جای درست رو انتخاب کنیم
چند لحظه سکوتی حکم فرما شد
ا/ت به هردوشون نگاه کرد و سعی کرد فضا رو عادی کنه
×خب میشه هر دو سمت رو تست کنیم ببینیم کدوم بهتر درمیاد
هر دوشون یک «باشه» کوتاه گفتن، ولی معلوم بود این تازه شروع ماجراست
لینو: من یه لحظه برم با مربی صحبت کنم الان میام و قبل از اینکه کسی چیزی بگه، با قدمهای سریع از سالن زد بیرون
ا/ت و هیونجین موندن با یه سالن نیمهخالی، صدای توپها که کمکم قطع میشد، و نور زردی که از پنجرههای بالا میتابید، هیونجین داشت لنز دوربین رو تمیز میکرد، اما نگاهش هر چند لحظه یکبار سمت ا/ت میرفت
هیونجین: تو.....با پروژههای شلوغ راحتی؟
ا/ت که مشغول نگاه کردن به طرحهای اولیه توی دفترش بود، سرشو بالا آورد
×منظورت پروژههای سهنفرهست؟
هیونجین یک مکث کوتاه کرد
هیونجین: نه منظورم اینه وقتی آدمای متفاوت زیادی اطرافت باشن.....مخصوصاً وقتی هماهنگ کردنشون باهم سخت باشه
×خب....راستش زیاد بهش فکر نکرده بودم ولی فکر کنم میشه مدیریتش کرد و زیاد سخت نیست
هیونجین چند لحظه نگاهش کرد، انگار میخواست چیزی بگه اما نگفت
در عوض گفت:
هیونجین: تو توی کارهات خیلی دقیق و جدیای برای همین پرسیدم چون نمیخوام این پروژه برات سخت بشه
ا/ت چیزی نگفت؛ فقط لبخند کوتاهی زد
همون موقع در سالن باز شد، صدای قدمهای سریع برگشتن لینو پیچید توی فضا
هیونجین برگشت سمت دوربینش و ا/ت دوباره نگاهشو داد به دفترش
هیونجین به وضوح میتونست صدای تالاپ تولوپ قلبشو بشنوه و این براش عادی بود که هربار ا/ت رو میبینه یا باهاش حرف میزنه ضربان قلبش تند بشه
ادامه دارد.....
#سه_پارتی
مثلث عشقی؟........
Part 1
(معرفی شخصیت ها)
ا/ت:
دانشآموز سال دهم، آروم، باهوش و کمی خجالتی. عضو باشگاه هنری مدرسه و معمولاً درگیر پروژههای طراحی و نقاشیه.
☆☆☆
لینو:
پسری اجتماعی، شوخطبع و پرانرژی در تیم بسکتبال مدرسهست. تقریباً با همه دوست میشه ولی وقتی چیزی براش مهم باشه، خیلی جدی میشه.
☆☆☆
هیونجین:
برعکس لینو بسیار درونگرا، کاریزما و جذابیت خاصی داره در گروه عکاسی و فیلمبرداری مدرسهست. آدم کمحرفیه اما نگاه و رفتارش خیلی معنیداره.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه ساعتی میشد که زنگ خونه خورده بود و کلاس هنر خالی بود
ا/ت پشت میز نشسته بود و داشت روی طرح پوستر رویداد کار میکرد نور نارنجی عصر از پنجره میومد داخل و همهچی یهجور آروم و ساکت بود
همین موقع در باز شد و لینو وارد شد
هنوز لباس تمرین بسکتبال تنش بود؛ انگار تازه از سالن ورزشی اومده بود حولهشو انداخته بود دور گردنش و نفسش یهکم تند بود، ولی طبق معمول لبخندش سر جاش بود
لینو: روز بخیر، شنیدم برای پوستر باید با همدیگه هماهنگ شیم گفتن شاید از تیم ما هم عکس بخوای. اگه لازم شد، میتونی روی کمک من حساب کنی
قبل از اینکه ا/ت جواب بده، در دوباره باز شد و هیونجین وارد شد آروم وارد شد، دوربینش دستش بود یه لحظه به لینو نگاه کرد، بعد نگاهشو سمت ا/ت برد
خیلی کوتاه و خونسرد گفت:
هیونجین: برای عکسها چندتا لوکیشن تو ذهنمه. اگه وقت داری امروز با هم چک کنیم
لینو کنار میز ایستاده بود، هیونجین کنار در، و جفتشون نگاهشون به ا/ت بود
ا/ت هم همونجا مونده بود وسط این دو تا شخصیت کاملاً متفاوت و فقط با خودش فکر میکرد که این پروژه قراره از چیزی که فکر میکرد سختتر باشه
×نظرتون چیه هم بریم سالن بسکتبال و هم ببینیم برای عکاسی چطوره
لینو: بنظر من که خوبه
×هیونجین؟
هیونجین: مخالفتی ندارم
بعد از چند دقیقه جمعوجور کردن وسایل، ا/ت از کلاس هنر بیرون رفت و لینو و هیونجین هم پشتسرش راه افتادن راهرو خلوت بود و فقط صدای کفشهاشون میپیچید
وقتی به سالن رسیدن، بوی زمین چوبی و صدای توپهایی که روی زمین میخوردن کل فضا رو گرفته بود چندتا از اعضای تیم هنوز داشتن تمرین میکردن
لینو وارد سالن شد، همون لحظه چندتاشون بهش سلام دادن
اما هیونجین بدون اینکه توجهی به شلوغی بکنه، داشت نور سالن رو بررسی میکرد و لنز دوربینشو عوض میکرد
×خب....فکر کنم از چند زاویه میشه عکس گرفت لینو، تو نظرت چیه؟
لینو توپ یکی از بچهها رو گرفت، چندبار با مهارت دریبل کرد و گفت:
لینو: اگه از این سمت عکس بگیریم نور بهتره تازه میتونیم چندتا حرکت تمرینی هم نشون بدیم که پوستر جذابتر بشه
هیونجین سرشو بالا آورد و خیلی کوتاه گفت:
هیونجین: نور اینجا زیادی سفیده عکسها تخت میشن سمت دیگه بهتره
لینو اخماش رفت توهم
لینو: خب تو میتونی نورش رو تنظیم کنی، نه؟
هیونجین بدون اینکه لحنشو عوض کنه جواب داد
هیونجین: میتونم؛ولی بهتره از همون اول جای درست رو انتخاب کنیم
چند لحظه سکوتی حکم فرما شد
ا/ت به هردوشون نگاه کرد و سعی کرد فضا رو عادی کنه
×خب میشه هر دو سمت رو تست کنیم ببینیم کدوم بهتر درمیاد
هر دوشون یک «باشه» کوتاه گفتن، ولی معلوم بود این تازه شروع ماجراست
لینو: من یه لحظه برم با مربی صحبت کنم الان میام و قبل از اینکه کسی چیزی بگه، با قدمهای سریع از سالن زد بیرون
ا/ت و هیونجین موندن با یه سالن نیمهخالی، صدای توپها که کمکم قطع میشد، و نور زردی که از پنجرههای بالا میتابید، هیونجین داشت لنز دوربین رو تمیز میکرد، اما نگاهش هر چند لحظه یکبار سمت ا/ت میرفت
هیونجین: تو.....با پروژههای شلوغ راحتی؟
ا/ت که مشغول نگاه کردن به طرحهای اولیه توی دفترش بود، سرشو بالا آورد
×منظورت پروژههای سهنفرهست؟
هیونجین یک مکث کوتاه کرد
هیونجین: نه منظورم اینه وقتی آدمای متفاوت زیادی اطرافت باشن.....مخصوصاً وقتی هماهنگ کردنشون باهم سخت باشه
×خب....راستش زیاد بهش فکر نکرده بودم ولی فکر کنم میشه مدیریتش کرد و زیاد سخت نیست
هیونجین چند لحظه نگاهش کرد، انگار میخواست چیزی بگه اما نگفت
در عوض گفت:
هیونجین: تو توی کارهات خیلی دقیق و جدیای برای همین پرسیدم چون نمیخوام این پروژه برات سخت بشه
ا/ت چیزی نگفت؛ فقط لبخند کوتاهی زد
همون موقع در سالن باز شد، صدای قدمهای سریع برگشتن لینو پیچید توی فضا
هیونجین برگشت سمت دوربینش و ا/ت دوباره نگاهشو داد به دفترش
هیونجین به وضوح میتونست صدای تالاپ تولوپ قلبشو بشنوه و این براش عادی بود که هربار ا/ت رو میبینه یا باهاش حرف میزنه ضربان قلبش تند بشه
ادامه دارد.....
- ۲۶۸
- ۱۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط