پارت چهل و ششم دوست دخترم باش😍❤️
پارت چهل و ششم دوست دخترم باش😍❤️
پارت کوک
تهیونگ که انعکاس نور چراغ رو تو گوشی دید متوجه چیزی بین چمنا شد
&واااااای بدبخت شدم
اما تا تهیونگ خواست نزدیک گوشی بشه یجی صداش زد
@تهیونگ بیا تو هوا سرده
تهیونگ که مونده بود چیکار کنه بیخیال شد و رفت تو خونه
یه نفس راحتی کشیدم و رفتم گوشی رو برداشتم
سریع صفحه گوشی رزی رو باز کردم
اما
&شتتتت....خاموش شده
دیدم ته برقای دم در رو خاموش کرد
مطمئن شدم که حتما رفته تو حال
و این کار رو برام سخت کرد که بتونم یواشکی برم تو اتاقم
&ای خدا چ کنم؟؟؟!!!
رفتم سمت در خونه و نگاهی از شیشه در به خونه کردم
اما ته و یجی نبودن
نفسی از روی آسودگی و راحتی کشیدم و بدون صدایی اروم در رو باز کردم و رفتم تو خونه و در رو بستم
یجی هر وقت میاد برا ته کلی خوراکی میخره و رو مخش راه میره
نگاهی به اونطرف حال که یجی و ته نشسته بودن کردم
بیچاره ته روی مبل نشسته بود و فکرش پیش رزی و یجی داشت خودشو پاره میکرد و همش زر زر
لبخندی کنار لبم بوجود اومد
&خدا بهت صبر بده پسر
راحت از دیوار حال رد شدم و رفتم تو سالن
اما چیزی توجهم رو جلب کرد
نگاهی به اتاقی که رونا توش بود کردم
برقش روشن بود و درش باز بود
فلش حال پارت کوک
با نیشگونی که جیهوپ از بازوم گرفت به خودم اومدم
&ایییییش چیکار میکنی؟؟؟
دستمو گرفتم سمت بازوم و یکم با دستم روش کشیدم
جیهوپ:رفتی تو عالم خواب دو ساعته کجایی؟؟؟!!
زیر لبم به جیهوپ فحشی نثار کردم اما
با صدای رزی هممون سرمون کج کردم به طرفش
تهیونگ پشت سرش اومد
#واستا رزی کجا میری
نگاهی به جیبم کردم و جوشی رزی رو از توش در آوردم
&ممکنه بره دنبال این بگرده
سریع گرفتم بالا و گفتم
&میری دنبال این بگردی؟؟!!!؟!
پایان پارت چهل و ششم دوست دخترم باش😍❤️
لایک و فالو یادتون نره❤️💋
پارت کوک
تهیونگ که انعکاس نور چراغ رو تو گوشی دید متوجه چیزی بین چمنا شد
&واااااای بدبخت شدم
اما تا تهیونگ خواست نزدیک گوشی بشه یجی صداش زد
@تهیونگ بیا تو هوا سرده
تهیونگ که مونده بود چیکار کنه بیخیال شد و رفت تو خونه
یه نفس راحتی کشیدم و رفتم گوشی رو برداشتم
سریع صفحه گوشی رزی رو باز کردم
اما
&شتتتت....خاموش شده
دیدم ته برقای دم در رو خاموش کرد
مطمئن شدم که حتما رفته تو حال
و این کار رو برام سخت کرد که بتونم یواشکی برم تو اتاقم
&ای خدا چ کنم؟؟؟!!!
رفتم سمت در خونه و نگاهی از شیشه در به خونه کردم
اما ته و یجی نبودن
نفسی از روی آسودگی و راحتی کشیدم و بدون صدایی اروم در رو باز کردم و رفتم تو خونه و در رو بستم
یجی هر وقت میاد برا ته کلی خوراکی میخره و رو مخش راه میره
نگاهی به اونطرف حال که یجی و ته نشسته بودن کردم
بیچاره ته روی مبل نشسته بود و فکرش پیش رزی و یجی داشت خودشو پاره میکرد و همش زر زر
لبخندی کنار لبم بوجود اومد
&خدا بهت صبر بده پسر
راحت از دیوار حال رد شدم و رفتم تو سالن
اما چیزی توجهم رو جلب کرد
نگاهی به اتاقی که رونا توش بود کردم
برقش روشن بود و درش باز بود
فلش حال پارت کوک
با نیشگونی که جیهوپ از بازوم گرفت به خودم اومدم
&ایییییش چیکار میکنی؟؟؟
دستمو گرفتم سمت بازوم و یکم با دستم روش کشیدم
جیهوپ:رفتی تو عالم خواب دو ساعته کجایی؟؟؟!!
زیر لبم به جیهوپ فحشی نثار کردم اما
با صدای رزی هممون سرمون کج کردم به طرفش
تهیونگ پشت سرش اومد
#واستا رزی کجا میری
نگاهی به جیبم کردم و جوشی رزی رو از توش در آوردم
&ممکنه بره دنبال این بگرده
سریع گرفتم بالا و گفتم
&میری دنبال این بگردی؟؟!!!؟!
پایان پارت چهل و ششم دوست دخترم باش😍❤️
لایک و فالو یادتون نره❤️💋
۴.۱k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.