پارت چهل و پنجم دوست دخترم باش😍❤️
پارت چهل و پنجم دوست دخترم باش😍❤️
پارت جونگکوک
تهیونگ که رزی برد آبی به صورتش بزنه من و پسرا تو حال موندیم رونا هم کمی استرس گرفته بود و مدام با ناخوناش راه می رفت
این رو از روی حالت صورتش فهمیدم
جیهوپ:کوک تو از کجا میدونستی که رزی دزدیده شده
با این سوال جیهوپ یاد اون شبی افتادم که میخواستم برم دستشویی
فلش بک شب دزدیده شدن رزی(پارت کوک)
از خواب پاشدم و خواستم برم دستشویی اما صدای در باعث شد سرجام میخکوب بشم
نگاهی از پشت دیوار به در کردم و متوجه شدم رزی رفته بیرون
با خودم گفتم شاید رفته بیرون هوا بخوره اما
وقتی تو راه دستشویی بودم صدای جیغ رزی رو شنیدم
اما یه جیغ خفیف
انگار که کسی بخواد جیغسو خفه کنه
و همراهش صدای افتادن چیزی رو تو حیاط حس شنیدم
واسه همین نگران شدم و سریع رفتم سمت در
تو راه رفتن با دیدن نوری که از اتاق ته میومد فهمیدم بیداره
خواستم برم بهش بگم ولی
&نه رزی خیلی برای ته مهمه اگه بفهمه اتفاقی براش افتاده نگران میشه
واسه همین سریع به سمت در رفتم
رفتو تو حیاط که باد خنکی به صورتم خورد
به سمت باغ رفتم
&رزی......
ولی جوابی نشنیدم
&رزی......
اما هیچ اثری از رزی نبود
خیلی نگران شدم
اما تو این هوای تاریک چیکار میتونستم بکنم؟؟؟
تا سمت در خروجی رفتم اما با دیدن در باز تعجم چند برابر شد....
&رزی رفته بیرون؟؟؟؟!..... این وقت شب......
تعجب کردم
آخه پس چرا در رو باز گذاشته؟؟؟؟!!
نه چرا جیغ کشید؟؟؟؟!!!
داشتم کلافه میشدم
واسه همین در رو بستم تا برم تو خونه به تهیونگ ماجرا رو بگم
اما تا خواستم دو قدم بردارم نور ضعیفی رو بین چمنای باغ دیدم
خواستم برم سمتش که یهویی در خونه باز شد
سریع به سمت در خیره شدم
&حتما رزی هست....اومد
اما بعد که یکم دقت کردم دیدم یجی هست
اون اینجا چیکار میکنه اخه؟؟؟؟!!!
سریع رفتم بین درختان قایم شدم تا منو نبینه
اما به اون نور خیره شده بودم که بین چمنا بود...
اما یهویی اون نور خاموش شد
&وا چرا خامو....
اما یهویی فکری به ذهنم رسید
&نکنه اون گوشی رزی باشه؟؟؟!!!!....
از فکرش در اومدم که دیدم تهیونگ چراغ های در رو روشن کرد
از چهره ی تهیونگ میتونستم بخونم که چقدر بخاطر اومدن یجی باز بهم ریخته
تهیونگ یجی رو به داخل همراهی کرد
خیالم راحت شد که الان هیچکس تو باغ نیست
واسه همین قدم برداشتم که برم سمت گوشی رزی
اما یهویی صدای تهیونگ اومد
#رزی
با صدای ترسیدم و دوباره زیر همون درخت قایم شدم
تهیونگ که انعکاس نور چراغ رو تو گوشی دید متوجه چیزی بین چمنا شد
&واااااای بدبخت شدم
......
پایان پارت چهل و پنجم دوست دخترم باش😍❤️
لایک و فالو یادتون نره😍❤️
پارت جونگکوک
تهیونگ که رزی برد آبی به صورتش بزنه من و پسرا تو حال موندیم رونا هم کمی استرس گرفته بود و مدام با ناخوناش راه می رفت
این رو از روی حالت صورتش فهمیدم
جیهوپ:کوک تو از کجا میدونستی که رزی دزدیده شده
با این سوال جیهوپ یاد اون شبی افتادم که میخواستم برم دستشویی
فلش بک شب دزدیده شدن رزی(پارت کوک)
از خواب پاشدم و خواستم برم دستشویی اما صدای در باعث شد سرجام میخکوب بشم
نگاهی از پشت دیوار به در کردم و متوجه شدم رزی رفته بیرون
با خودم گفتم شاید رفته بیرون هوا بخوره اما
وقتی تو راه دستشویی بودم صدای جیغ رزی رو شنیدم
اما یه جیغ خفیف
انگار که کسی بخواد جیغسو خفه کنه
و همراهش صدای افتادن چیزی رو تو حیاط حس شنیدم
واسه همین نگران شدم و سریع رفتم سمت در
تو راه رفتن با دیدن نوری که از اتاق ته میومد فهمیدم بیداره
خواستم برم بهش بگم ولی
&نه رزی خیلی برای ته مهمه اگه بفهمه اتفاقی براش افتاده نگران میشه
واسه همین سریع به سمت در رفتم
رفتو تو حیاط که باد خنکی به صورتم خورد
به سمت باغ رفتم
&رزی......
ولی جوابی نشنیدم
&رزی......
اما هیچ اثری از رزی نبود
خیلی نگران شدم
اما تو این هوای تاریک چیکار میتونستم بکنم؟؟؟
تا سمت در خروجی رفتم اما با دیدن در باز تعجم چند برابر شد....
&رزی رفته بیرون؟؟؟؟!..... این وقت شب......
تعجب کردم
آخه پس چرا در رو باز گذاشته؟؟؟؟!!
نه چرا جیغ کشید؟؟؟؟!!!
داشتم کلافه میشدم
واسه همین در رو بستم تا برم تو خونه به تهیونگ ماجرا رو بگم
اما تا خواستم دو قدم بردارم نور ضعیفی رو بین چمنای باغ دیدم
خواستم برم سمتش که یهویی در خونه باز شد
سریع به سمت در خیره شدم
&حتما رزی هست....اومد
اما بعد که یکم دقت کردم دیدم یجی هست
اون اینجا چیکار میکنه اخه؟؟؟؟!!!
سریع رفتم بین درختان قایم شدم تا منو نبینه
اما به اون نور خیره شده بودم که بین چمنا بود...
اما یهویی اون نور خاموش شد
&وا چرا خامو....
اما یهویی فکری به ذهنم رسید
&نکنه اون گوشی رزی باشه؟؟؟!!!!....
از فکرش در اومدم که دیدم تهیونگ چراغ های در رو روشن کرد
از چهره ی تهیونگ میتونستم بخونم که چقدر بخاطر اومدن یجی باز بهم ریخته
تهیونگ یجی رو به داخل همراهی کرد
خیالم راحت شد که الان هیچکس تو باغ نیست
واسه همین قدم برداشتم که برم سمت گوشی رزی
اما یهویی صدای تهیونگ اومد
#رزی
با صدای ترسیدم و دوباره زیر همون درخت قایم شدم
تهیونگ که انعکاس نور چراغ رو تو گوشی دید متوجه چیزی بین چمنا شد
&واااااای بدبخت شدم
......
پایان پارت چهل و پنجم دوست دخترم باش😍❤️
لایک و فالو یادتون نره😍❤️
۴.۰k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.