بچه ها هم رسیدن. وی: ما اومدیم با کلی غذا 🙃. جیمین: هه می
بچه ها هم رسیدن. وی: ما اومدیم با کلی غذا 🙃. جیمین: هه مین هنوز نیومده؟ کوک: چرا اومد و رفت بالا لباس عوض کرد و اومد پایین رو مبل نشست اما خوابش برد من بغلش کردم بردمش بالا گذاشتمش رو تخت. بقیه: واو جون. کوک: عهه نخیرم بی ادبا 😂 خب حالا غذا سرد میشه. کوک: میرم بیدارش کنم. رفتم بالا تو اتاق رفتم طرف تختش و یواش صداش کردم و گفتم هه مین هه مین بیدارشو. من: یهو دیدم یکی داره صدام میکنه چشامو باز کردم دیدم کوک بالا سرم وایستاده. کوک: هه مین بیا غذا رسید راستی برای اینکه یکم بیشتر صمیمی بشیم میتونم هه مین صداتون کنم و راحت تر حرف بزنم. من: بله اشکالی نداره ولی من اینجا چیکار میکنم من که پایین رو مبل بودم. کوک: اره دیدم خوابت برد منم بغلتون کردم اوردمتون بالا. من: وای چرا کمرتون درد میگیره، مرسی لطف کردین. کوک: نه خواهش میکنم. من: میتنم منم کوک صداتون کنم؟ کوک: بله حتما، بیا بریم پایین. من: اومدم، رفتیم پایین حس عجیبی داشتم چرا منو برده بالا؟ جین: خانم هه مین بفرمایید شام سرد میشه. من: چشم ممنون راستی توروخدا خانم هه مین نگید همین هه مین کافیه راحت باشین که منم بتونم راحت باشم
۱۲.۱k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲