ادامه ی تکپارتی
انگار .... خودشم نمیخواست بفهمم مافیاست .... بدون توجه به آدمای اطرافم به سمتش رفتم ... خودمم میدونستم این کار احمقانه بود .. رفتن به سمت مرگ اونم وقتی همه ی اصلحه ها به سمتش بودن ... من عاشقش شدم ... عاشق یه مافیا این یه حقیقته ..... یه حقیقت تلخ .... متوجه ی تک تیراندازی که آماده ی شلیک بهش بود شدم .... نه نباید اون و میکشت ... سرعتم و بیشتر کردم و به سمتش میدویدم ...... وقتی بهش رسیدم بغلش کردم و ......
ویو تهیونگ
اون... منو دید ... رازی که مخفی میکردم و فهمید ...ولی چرا داره بهم نزدیک میشه نه نباید این کار و کنه ... یهو شروع به دویدن کرد و ..... بوم... صدای شلیک .. توی شک بودم که ا.ت توی بغلم افتاد ....
عا .... عاش..ق...... عاش..قتم...
چشماش بسته شد نه چیکار کردم .... بخاطر من عشقم داره میمیره ... دستم و روی صورتش که الان سرد شده بود کشیدم و .... نه نباید بزارم از پیشم بره
..... بلندش کردم و سریع وارد ماشین شدم و کنار خودم نشوندشم ... و به سمت بیمارستان رفتم ....
(۳ماه بعد)
باورم نمیشه این ۳ ماه مثل برق و باد گذشت .... هنوزم توی کما بود ... هر روز بهش سر میزدم تا ببینمش ... مثل همیشه کنارش نشستم و شروع به حرف زدن کردم
-دخترکم ... نمیخوای چشمات و باز کنی .. نمیخوای باز با اون چشمای خوشگل ات منو نگاه کنی ... عزیزم ... باور کن من تاوان همه ی اشتباهاتم و دادم فقط تو رو خدا بیدارشو لطفاااا ... من بدون تو نمیتونم عزیزم ... ببخشید که بهت نگفتم که مافیام ولی الان دیگه مافیا نیستم و رفتم خودم و تسلیم کردم ولی گفتن که بخاطر خوب بودن تو توی کارت منو میبخشن ولی به جاش همه ی باند میگیرن ... اصلا از دادن اون باند پشیمون نیستم ... برعکس خوشحالم الان میتونم با تو یه زندگی عادی داشته باشم لطفا چشمات و باز کن
صدای دست گاه بلند شد ... این یعنی
-دکتر... دکتر... دکترررررر (داد)
دکتر و پرستارا وارد اتاق شدن و منو بیرون انداختن نه .. نباید بری ... لطفاً....
-لعنتی ... نه نباید بری نه (داد)
بعد از ۵ مین دکتر از اتاق در اومد که به سمتش حمله ور شدم
؟ایشون به هوش اومدن و حالشون خوبه الآنم میتونید ببینیدشون
-چی..... واقعا به هوش اومده
؟اره
-ممنونم دکتر ممنونم
در اتاق و باز کردم و واردش شدم ... چشماش باز بود و با انگشتاش بازی میکرد .... به سمتش رفتم و محکم بغلش کردم ..... سرم و توی گردنش گذاشتم و اشکام از خوشحالی سرازیر میشدن
-ممنونم ... ممنونم که تنهام نزاشتی ... دلم برات تنگ شده بود میدونی چقدر نگرانم کردی
ببخشید 🥺
-اشکالی نداره کوچولوی من .... فقط زود خوب شو
عاشقتم
-منم عاشقتم عزیزم
(بعد از گذشت یک هفته ا.ت خوب میشه و تهیونگ از ا.ت خواستگاری میکنه و با هم ازدواج میکنن)
پایان
لایک یادتون نره دستم شکست 🤕🤕
ویو تهیونگ
اون... منو دید ... رازی که مخفی میکردم و فهمید ...ولی چرا داره بهم نزدیک میشه نه نباید این کار و کنه ... یهو شروع به دویدن کرد و ..... بوم... صدای شلیک .. توی شک بودم که ا.ت توی بغلم افتاد ....
عا .... عاش..ق...... عاش..قتم...
چشماش بسته شد نه چیکار کردم .... بخاطر من عشقم داره میمیره ... دستم و روی صورتش که الان سرد شده بود کشیدم و .... نه نباید بزارم از پیشم بره
..... بلندش کردم و سریع وارد ماشین شدم و کنار خودم نشوندشم ... و به سمت بیمارستان رفتم ....
(۳ماه بعد)
باورم نمیشه این ۳ ماه مثل برق و باد گذشت .... هنوزم توی کما بود ... هر روز بهش سر میزدم تا ببینمش ... مثل همیشه کنارش نشستم و شروع به حرف زدن کردم
-دخترکم ... نمیخوای چشمات و باز کنی .. نمیخوای باز با اون چشمای خوشگل ات منو نگاه کنی ... عزیزم ... باور کن من تاوان همه ی اشتباهاتم و دادم فقط تو رو خدا بیدارشو لطفاااا ... من بدون تو نمیتونم عزیزم ... ببخشید که بهت نگفتم که مافیام ولی الان دیگه مافیا نیستم و رفتم خودم و تسلیم کردم ولی گفتن که بخاطر خوب بودن تو توی کارت منو میبخشن ولی به جاش همه ی باند میگیرن ... اصلا از دادن اون باند پشیمون نیستم ... برعکس خوشحالم الان میتونم با تو یه زندگی عادی داشته باشم لطفا چشمات و باز کن
صدای دست گاه بلند شد ... این یعنی
-دکتر... دکتر... دکترررررر (داد)
دکتر و پرستارا وارد اتاق شدن و منو بیرون انداختن نه .. نباید بری ... لطفاً....
-لعنتی ... نه نباید بری نه (داد)
بعد از ۵ مین دکتر از اتاق در اومد که به سمتش حمله ور شدم
؟ایشون به هوش اومدن و حالشون خوبه الآنم میتونید ببینیدشون
-چی..... واقعا به هوش اومده
؟اره
-ممنونم دکتر ممنونم
در اتاق و باز کردم و واردش شدم ... چشماش باز بود و با انگشتاش بازی میکرد .... به سمتش رفتم و محکم بغلش کردم ..... سرم و توی گردنش گذاشتم و اشکام از خوشحالی سرازیر میشدن
-ممنونم ... ممنونم که تنهام نزاشتی ... دلم برات تنگ شده بود میدونی چقدر نگرانم کردی
ببخشید 🥺
-اشکالی نداره کوچولوی من .... فقط زود خوب شو
عاشقتم
-منم عاشقتم عزیزم
(بعد از گذشت یک هفته ا.ت خوب میشه و تهیونگ از ا.ت خواستگاری میکنه و با هم ازدواج میکنن)
پایان
لایک یادتون نره دستم شکست 🤕🤕
۳.۰k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.