دو پارتی (درخواستی )
ویو ا.ت
که... کسی کنارم نشست فکر کردم همون پسره بود .. وقتی برگشتم با جک رو به رو شدم ....
جک: خانم خانما دیگه به ما توجه نمیکنن نه سلامی نه چیزی
+انگار خودت سلام میدی که من بدم
جک: ا.تی
+درد باز چی میخوای
جک: میخوام حرص یونا رو درارم ... باهام حرف نمیزنه ..... میشه باهام برقصی حسودی کنه
+با اینکه میدونم یونا منو میکشه ولی باشه
جک : افتخار میدید بانو
+حتما اصکل جان
بعد از حرفم هر دو تا مون خنده مون گرفت ... داشتیم میرقصیدیم و میخندیدیم تا حرص یونا رو دربیاریم ولی حس بدی داشتم انگار قراره اتفاق بدی بیوفته .... نگاه خیره ی یکی رو روی خودم احساس میکردم ..... وقتی سرم و برگردوندم با اون پسره روبه رو شدم..... جوری نگاه میکرد انگار میخواست جک و خفه کنه ....... از جک به بهانه ی خسته گی جدا شدم و به حیاط محل عروسی رفتم و روی یکی از میز های که اونجا بود نشستم ...... بعد از گذشت چند دقیقه نفس های یکی رو کنار گوشیم حس کردم .......... تکونی نخوردم که یه چیزی روی شونه هام افتاد ....
- بگیرش نمیخوام کسی ... به اموال من نگاه کنه
این روانی چی میگه اموالش از کی من شدم اموالش ... خدااا ... چرا این دست از سرم بر نمی داره... کنارم روی میز نشست که ازش فاصله گرفتم..... به سمتم برگشت و بهم نزدیک شدم از کمرم گرفت و گذاشتم روی پا..هاش .... و دستاش و دورم حلقه کرد ... نمیتونستم تکون بخورم.. پس ترجیح دادم ساکت بشینم ..... سرش و گذاشت روی شونه ام و به صورتم نگاه میکرد .....
-خیلی خوشگلی .... اولین باره یه دختر به این خوشگلی میبینم ... به من میگی روانی درسته .... خب من روانی توعم ... از وقتی وارد سالن عروسی شدی تا الان .. احساس میکنم قلبم داره از جاش کنده میشه ..... میدونی وقتی با اون پسره میرقصیدی .... میخواستم من جای اون پسره باشم ... با منم میخندیدی و صمیمی رفتار میکردی .... ولی خب جاش از من فرار کردی .... نمیخوام بگم دوسم داشته باش ولی ... میشه یکمم شده با منم مثل اون پسره رفتار کنی ....
+خب ..... من واقعا گیج شدم ... نمیدونم چی بگم
-اووو پس فکر کنم الان ردم کردی....
+نه نه منظورم اون نبود خب باید ... یکم فکر کنم ..
- اومممم یعنی اون موقع شانس من برای قبول شدن بیشتر میشه یا کمتر
+ خب نمیدونم شاید بیشتر
-چرا بیشتر
+خب خوشتیپ که هستی قدت از منم بلند تره.... خوش قیافه هم هستی ... اولین نفری هستی بهم میگی خوشگلم ..... مهربونم هستی .... خب روانی هم هستی .... من همیشه روی بازیگرای که نقش روانی ها رو بازی میکنن کراش میزنم
-خب فکر نمیکنی ... همین الانشم داری جواب ات و میگی ....
+ااااا .. خب راست میگی ...
-خب
+قبوله
- یعنی الان دوست دخترمی
+اره
بیشتر منو به خودش چسبوند و همه جای گردن...م و می...بوس..ید ...
+عههه نکن
- اوممممم چشم ولی خب خوشمزه ی ....
دستش و به سمت کتی که روی شونه هام گذاشت بود برد و برش داشت ..... و روی شو...نه ام .... و شروع ... کرد .. به ... بوس...یدن ..... و مکی...دن ... ....
+اخخ اگه ولم نکنی ازت جدا میشم
- چی ... جدا میشی ... من که گناهی ندارم تقصیر خودته .... (کیوت)
+چرا تقصیر من ....
-چون خیلی سک...سی ... هستی
+عهههه ولم کن منحرف
- باشه باشه ببخشید دیگه نمیکنم
+افلین پسر خوب
کت و دوباره روی شونه هام انداخت و شروع به نگاه کردن به آسمون شدیم ....
خب از اون شب ۵ سال میگذره و الان ازدواج کردیم و به پسر کوچولو داریم ...
پایان
که... کسی کنارم نشست فکر کردم همون پسره بود .. وقتی برگشتم با جک رو به رو شدم ....
جک: خانم خانما دیگه به ما توجه نمیکنن نه سلامی نه چیزی
+انگار خودت سلام میدی که من بدم
جک: ا.تی
+درد باز چی میخوای
جک: میخوام حرص یونا رو درارم ... باهام حرف نمیزنه ..... میشه باهام برقصی حسودی کنه
+با اینکه میدونم یونا منو میکشه ولی باشه
جک : افتخار میدید بانو
+حتما اصکل جان
بعد از حرفم هر دو تا مون خنده مون گرفت ... داشتیم میرقصیدیم و میخندیدیم تا حرص یونا رو دربیاریم ولی حس بدی داشتم انگار قراره اتفاق بدی بیوفته .... نگاه خیره ی یکی رو روی خودم احساس میکردم ..... وقتی سرم و برگردوندم با اون پسره روبه رو شدم..... جوری نگاه میکرد انگار میخواست جک و خفه کنه ....... از جک به بهانه ی خسته گی جدا شدم و به حیاط محل عروسی رفتم و روی یکی از میز های که اونجا بود نشستم ...... بعد از گذشت چند دقیقه نفس های یکی رو کنار گوشیم حس کردم .......... تکونی نخوردم که یه چیزی روی شونه هام افتاد ....
- بگیرش نمیخوام کسی ... به اموال من نگاه کنه
این روانی چی میگه اموالش از کی من شدم اموالش ... خدااا ... چرا این دست از سرم بر نمی داره... کنارم روی میز نشست که ازش فاصله گرفتم..... به سمتم برگشت و بهم نزدیک شدم از کمرم گرفت و گذاشتم روی پا..هاش .... و دستاش و دورم حلقه کرد ... نمیتونستم تکون بخورم.. پس ترجیح دادم ساکت بشینم ..... سرش و گذاشت روی شونه ام و به صورتم نگاه میکرد .....
-خیلی خوشگلی .... اولین باره یه دختر به این خوشگلی میبینم ... به من میگی روانی درسته .... خب من روانی توعم ... از وقتی وارد سالن عروسی شدی تا الان .. احساس میکنم قلبم داره از جاش کنده میشه ..... میدونی وقتی با اون پسره میرقصیدی .... میخواستم من جای اون پسره باشم ... با منم میخندیدی و صمیمی رفتار میکردی .... ولی خب جاش از من فرار کردی .... نمیخوام بگم دوسم داشته باش ولی ... میشه یکمم شده با منم مثل اون پسره رفتار کنی ....
+خب ..... من واقعا گیج شدم ... نمیدونم چی بگم
-اووو پس فکر کنم الان ردم کردی....
+نه نه منظورم اون نبود خب باید ... یکم فکر کنم ..
- اومممم یعنی اون موقع شانس من برای قبول شدن بیشتر میشه یا کمتر
+ خب نمیدونم شاید بیشتر
-چرا بیشتر
+خب خوشتیپ که هستی قدت از منم بلند تره.... خوش قیافه هم هستی ... اولین نفری هستی بهم میگی خوشگلم ..... مهربونم هستی .... خب روانی هم هستی .... من همیشه روی بازیگرای که نقش روانی ها رو بازی میکنن کراش میزنم
-خب فکر نمیکنی ... همین الانشم داری جواب ات و میگی ....
+ااااا .. خب راست میگی ...
-خب
+قبوله
- یعنی الان دوست دخترمی
+اره
بیشتر منو به خودش چسبوند و همه جای گردن...م و می...بوس..ید ...
+عههه نکن
- اوممممم چشم ولی خب خوشمزه ی ....
دستش و به سمت کتی که روی شونه هام گذاشت بود برد و برش داشت ..... و روی شو...نه ام .... و شروع ... کرد .. به ... بوس...یدن ..... و مکی...دن ... ....
+اخخ اگه ولم نکنی ازت جدا میشم
- چی ... جدا میشی ... من که گناهی ندارم تقصیر خودته .... (کیوت)
+چرا تقصیر من ....
-چون خیلی سک...سی ... هستی
+عهههه ولم کن منحرف
- باشه باشه ببخشید دیگه نمیکنم
+افلین پسر خوب
کت و دوباره روی شونه هام انداخت و شروع به نگاه کردن به آسمون شدیم ....
خب از اون شب ۵ سال میگذره و الان ازدواج کردیم و به پسر کوچولو داریم ...
پایان
۷.۲k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.