《قلب من به نام او》 پارت سوم
《قلب من به نام او》 پارت سوم
تهیونگ دستمو گرفته بود نمیدونم چرا اما قلبم تند تند میزد رفتیم تو یه خدمتکار اتاقمونو نشون داد و گفت دستور ملکه بود که تو یه اتاق باشین تشکر کردم و داشتم وسایل هامو تو کمد میچیندم بعد این که چیندم رفتم و یه خواب کوتاهی کردمو بیدار شدم حوصلم سر رفته بود
داشتم پنجره رو نگاه میکردم که یه خدمتکار اومدو گفت:سلام ملکه شاهزاده گفتند ده دقیقه دیگه حاضر باشید برید خرید
لیا:باشه
یه بلوز شلوار کرمی قهمویی پوشیدم و موهامو باز کردم یه ذره رژ زدم رفتم پایین در ماشین و باز کردن و سوار شدم تهیونگ از تیپم خوشش اومده بود
تهیونگ:به به چه ملکه من خوشگل شده باید بگم یه ۲۰ تایی بادیگارد بیاد
لیا:چرا
تهیونگ:چون یه وقت نزدنت
رفتیم به یه مغازه لباس فروشی سلتنی
لیا:شاهزاده چرا اومدیم اینجا
تهیونگ:فردا تو ملکه من میشی
لیا:جدی
تهیونگ:آره چاگیا
رفتیم و یه لباس عروس خیلی شیک خریدیم و توراه خسته بودم خوابم برد
تهیونگ:
داشتم رانندگی میکردم که دیدم ات خواب خوابه امروز حتمی خسته شده
رسیدیم بغلش کردمو بردمش تو اتاق گذاشتمش روی تخت اون خیلی سفید و خوش هیکل بود
و زیبا پتو رو روش کشیدمو لباسمو عوض کردمو کنارش خوابیدم
لیا: بیدار شدم و دیدم تهیونگ کنارم خوابیده و بغلم کرده داشتم بهش نگاه میکردم دلم خواست به موهاش دست بزنم موهاش فرفریه
راستش احساس میکنم عاشقش شدم اون خیلی بامزهس داشتم با وهاش بازی میکردم که بیدار شد
تهیونگ:موهامو دوست داری؟
لیا:اوهوم
تهیونگ:
لباش خیلی خوب میخواستم بخورمشون
که یهو بوسش کردم لباش مزه توت فرنگی میداد
لیا:یدفعه تهیونگ بوسم کرد همراهیش نمیکردم که یهو لبمو گاز گرفت و همراهیش کردم که نفس کم آوردیمو جدا شدیم
تهیونگ :چاگیا امروز عروسیمونه باید ببرمت آرایشگاه باشو
لیا:ب باشه
تهیونگ:وای بچه کوشولومه
لیا:رفتم دستشویی کارای لازمو کردم
رفتم پایین صبحونه خوردیم و تهیونگ برد آرایشگاه آماده کردن خیلی خوشگل شده بودم
تهیونگ اومد دنبالم رفتیم
رسیدیم اونجا که.........
شرط پارت بعدی
۱۶تا لایک
تهیونگ دستمو گرفته بود نمیدونم چرا اما قلبم تند تند میزد رفتیم تو یه خدمتکار اتاقمونو نشون داد و گفت دستور ملکه بود که تو یه اتاق باشین تشکر کردم و داشتم وسایل هامو تو کمد میچیندم بعد این که چیندم رفتم و یه خواب کوتاهی کردمو بیدار شدم حوصلم سر رفته بود
داشتم پنجره رو نگاه میکردم که یه خدمتکار اومدو گفت:سلام ملکه شاهزاده گفتند ده دقیقه دیگه حاضر باشید برید خرید
لیا:باشه
یه بلوز شلوار کرمی قهمویی پوشیدم و موهامو باز کردم یه ذره رژ زدم رفتم پایین در ماشین و باز کردن و سوار شدم تهیونگ از تیپم خوشش اومده بود
تهیونگ:به به چه ملکه من خوشگل شده باید بگم یه ۲۰ تایی بادیگارد بیاد
لیا:چرا
تهیونگ:چون یه وقت نزدنت
رفتیم به یه مغازه لباس فروشی سلتنی
لیا:شاهزاده چرا اومدیم اینجا
تهیونگ:فردا تو ملکه من میشی
لیا:جدی
تهیونگ:آره چاگیا
رفتیم و یه لباس عروس خیلی شیک خریدیم و توراه خسته بودم خوابم برد
تهیونگ:
داشتم رانندگی میکردم که دیدم ات خواب خوابه امروز حتمی خسته شده
رسیدیم بغلش کردمو بردمش تو اتاق گذاشتمش روی تخت اون خیلی سفید و خوش هیکل بود
و زیبا پتو رو روش کشیدمو لباسمو عوض کردمو کنارش خوابیدم
لیا: بیدار شدم و دیدم تهیونگ کنارم خوابیده و بغلم کرده داشتم بهش نگاه میکردم دلم خواست به موهاش دست بزنم موهاش فرفریه
راستش احساس میکنم عاشقش شدم اون خیلی بامزهس داشتم با وهاش بازی میکردم که بیدار شد
تهیونگ:موهامو دوست داری؟
لیا:اوهوم
تهیونگ:
لباش خیلی خوب میخواستم بخورمشون
که یهو بوسش کردم لباش مزه توت فرنگی میداد
لیا:یدفعه تهیونگ بوسم کرد همراهیش نمیکردم که یهو لبمو گاز گرفت و همراهیش کردم که نفس کم آوردیمو جدا شدیم
تهیونگ :چاگیا امروز عروسیمونه باید ببرمت آرایشگاه باشو
لیا:ب باشه
تهیونگ:وای بچه کوشولومه
لیا:رفتم دستشویی کارای لازمو کردم
رفتم پایین صبحونه خوردیم و تهیونگ برد آرایشگاه آماده کردن خیلی خوشگل شده بودم
تهیونگ اومد دنبالم رفتیم
رسیدیم اونجا که.........
شرط پارت بعدی
۱۶تا لایک
۳.۹k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.