𝐔𝐧𝐚𝐭𝐭𝐚𝐢𝐧𝐛𝐥𝐞
𝐔𝐧𝐚𝐭𝐭𝐚𝐢𝐧𝐛𝐥𝐞
𝐏1
خدمتکار. پرنسس لطفا ارام راه بروید
+باشه
خدمتکار. نباید اینقدر بیشرم صحبت کنید
+...
ایزول همینجوری با کتابای بالای سرش داشت اروم راه میرفت ک به پنجره نزدیک شد
+عاح کاشکی من همانند انسان های عادی میتوانستم به این جنگل زیبا با جویی(اسب سفیدش) بروم و وقت بگذرانم(فقط منم ک با این نوع حرف زدن دارم بالا میارم؟)
+چرا نتوانم؟
کتاب هایش رو از روی سرش برداشت و به پنجره خیره شد نگاهش زه پنجره عوض شدو دور از چشم کنیزش از پله ها با همان لباسش پایین رفت و به سمت اسبش رفت دستش را به روی اسبیالش(موهاش) کشید
+امروز میخواهم تمام وقتم را برای ت بگذرانم
خدمتکار. پرنسس پرنسس شما نباید اینجا باشید پدرتان گفتند ک اگر باز با این اسب نجیبتان وقت بگذرانید سر او را میبرد
+اینگونه من هم سر خود را خواهم برید
خدمتکار لطفا اینگونه سخن نگویید پدرتان اکر بشنود
+برای چه امده ای
خدمتکار. پدرتان گفتند به دنبال من بیایید
+باشد
دنبال خدمتکار رفتی و وارد قصر شدی انگار پدرت منتظر کسی بود اومدی و دیدت و نکاهش عوض شد انگار منتظر تو بود که پسری توجه ات رو جلو کن درسته اون پرنس «پارک جیمین» تو فقط اشمش رو شنیده بودی
پدرت. بنشین...پرنس پارک خوشخالم از اینکه به تنهایی امده ای(خانوادش باشون مشکل دارن)
_تشکر میکنم که من را دعوت کرده اید مخصوصا به خاطر این درخواست زیبا و سوپرایز کننده
+(نکاه های سوال امیز)
پدرت. دخترم تو از الان فقط مین ایزول پرنسس نیستی
+متوجه نمیشم پدر این موضوع چه ربطی به...
پدرت. تو الان هم مین ایزولی...هم پرنسس مردم..هم الگوشون...هم همسر پرنس پارک جیمین(نکاهت رفت به اون)هم پارک ایزول هستی
با گفتن پارک ایزول نگاهت که به طرف جیمین بود به طرف پدرت بودو شوکه شده بودی همونجوری نشسته بودی هیچ کاری نمیکردی حتی پلکم نمیزدی جیمینو پدرت هرچقدر حرف میزدن نمیتونستن جلو حرفنزدنتو بگیرن که جیمین رفت و پدرتم کارای ازدواج و تاج گذاری رو برنامه ریزی کرد
𝐏1
خدمتکار. پرنسس لطفا ارام راه بروید
+باشه
خدمتکار. نباید اینقدر بیشرم صحبت کنید
+...
ایزول همینجوری با کتابای بالای سرش داشت اروم راه میرفت ک به پنجره نزدیک شد
+عاح کاشکی من همانند انسان های عادی میتوانستم به این جنگل زیبا با جویی(اسب سفیدش) بروم و وقت بگذرانم(فقط منم ک با این نوع حرف زدن دارم بالا میارم؟)
+چرا نتوانم؟
کتاب هایش رو از روی سرش برداشت و به پنجره خیره شد نگاهش زه پنجره عوض شدو دور از چشم کنیزش از پله ها با همان لباسش پایین رفت و به سمت اسبش رفت دستش را به روی اسبیالش(موهاش) کشید
+امروز میخواهم تمام وقتم را برای ت بگذرانم
خدمتکار. پرنسس پرنسس شما نباید اینجا باشید پدرتان گفتند ک اگر باز با این اسب نجیبتان وقت بگذرانید سر او را میبرد
+اینگونه من هم سر خود را خواهم برید
خدمتکار لطفا اینگونه سخن نگویید پدرتان اکر بشنود
+برای چه امده ای
خدمتکار. پدرتان گفتند به دنبال من بیایید
+باشد
دنبال خدمتکار رفتی و وارد قصر شدی انگار پدرت منتظر کسی بود اومدی و دیدت و نکاهش عوض شد انگار منتظر تو بود که پسری توجه ات رو جلو کن درسته اون پرنس «پارک جیمین» تو فقط اشمش رو شنیده بودی
پدرت. بنشین...پرنس پارک خوشخالم از اینکه به تنهایی امده ای(خانوادش باشون مشکل دارن)
_تشکر میکنم که من را دعوت کرده اید مخصوصا به خاطر این درخواست زیبا و سوپرایز کننده
+(نکاه های سوال امیز)
پدرت. دخترم تو از الان فقط مین ایزول پرنسس نیستی
+متوجه نمیشم پدر این موضوع چه ربطی به...
پدرت. تو الان هم مین ایزولی...هم پرنسس مردم..هم الگوشون...هم همسر پرنس پارک جیمین(نکاهت رفت به اون)هم پارک ایزول هستی
با گفتن پارک ایزول نگاهت که به طرف جیمین بود به طرف پدرت بودو شوکه شده بودی همونجوری نشسته بودی هیچ کاری نمیکردی حتی پلکم نمیزدی جیمینو پدرت هرچقدر حرف میزدن نمیتونستن جلو حرفنزدنتو بگیرن که جیمین رفت و پدرتم کارای ازدواج و تاج گذاری رو برنامه ریزی کرد
۳.۶k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.