سی و نهم
سی و نهم
عشق یا مرگ
شوگا ویو
رفتم تو اتاق که دیدم ا.ت نیست کل قصر رو زیرو رو کردم سیع کردم باهاش ارتباط برقرار کنم اما نشد پس فهمیدم هنوز خوابه با بیهوش شده فهمیدم کار کوک اون لعنتی رو میکشم
کوک ویو
اگه همین طور پیش بره ا.ت زنده نمیمونه من تحمل از دست دادنشو ندارم فقط من اون مار موزو میشناسم باید به اون یونگی هم بگم پس باهاش ارتباط گرفتم و جامونو گفتم اونم که عصبی سر صدم ثانیه رسوند خودشو
شوگا ، تو چطور جرعت کردی ا.ت رو ببری ها ا.ت کجاس(داد)
کوک ، آروم باش به کمکت نیاز دارم باید از ا.ت مراقبت کنیم
شوگا ، چی زر زر میکنی
کوک ، لی مین جئون پدر بزرگ منو ا.ت از من خواست ا.ت رو از ببین ببرم ولی من نمی تونم چون دوسش دارم بهم گفته اگه تا غروب امروز قلب ا.ت رو بهش ندم خودش اونو میکشه و به قلمرو شما هم حمله میکنه ا.ت نمی خواست که تو هر دو قلمرو جنگ بشه نمیتونم ریسک کنم پس باید کمکم کنی تا از ا.ا مراقبت کنم
شوگا ، ای لعنت به اون پدربزرگت آخه من نمی دونم چرا ا.ت مگه اونم نوه اش نیست میخواد انقد راحت آخرین یادگار پسرشو بکشه
کوک منم نمی دونم چرا اما خب اون هر کاری میکنه تا ا.ت رو نابود کنه
شوگا ، هم تو قدرت مندی هم من میتونیم از پس یه پیر مرد بر بیایم
کوک ، فک نکنم اون از این چیزا باهوش تره حتمی یه نقشه داره
شوگا ، هرچی الان باید چیکار کنیم
کوک ، ا.ت اینجا جاش امنه و چون پدر بزرگم به خاطر اینکه ا.ت شوهر کرده و خب الان یه جورایی صاحب داره نمی تونه ردشو بزنه (بغض سگی عصبانیت ترس)پس میاد رد منو میزنه تا مطمئن شه منو تو باید بریم به کوه کارااو (از من درآوردی)اونجا بمونیم صد درد صد میان اونجا و اونجا کارشون میسازیم
فلش بک به کارااو
کوک ، آماده ای دیگه کم مونده تا غروب
شوگا ، اره میرم مخفی شم
از زبان ادمین گلتون
شوگا پنهان میشه و کوک هم بالا سر یه تخت که مثلاً ا.ت روش هست میشینه یک ساعت میگذره خورشید غروب میکنه همچین آرومه اما خب هردو استرس دارن چی قرار سرشون بیا و چی میشه تو همین فکرا کسی میگه
لی مین ، به به نوه های عزیزم کوک کارشون تموم کردی
کوک ، نمیتونم
لی مین ، حدس میزدم خوب پس خودت خواستی و به طرف تخت حمله ور میشه همون موقع شوگا میاد بیرون و از پشت به لی مین حمله میکنه و کوک هم همین طور این سه تا جوری باهم میجنگیدن که انگار قسط تموم کردم قدرت هاشونو داشتن اوضاع خوبی نبود همچی بهم ریخته بود هر سه خسته شده بودم اما نباید پا پس میکشیدن چون یه اشتباه میتونست هر سه رو از هدفشون دور کنه
کوک ضربه آخر رو زد و بعد همه مثل جنازه رو زمین افتادن لی مین که بی جون شده بود و رو زمین بود توجه ای بهش نشد کوک و شوگا پاشدن و داشتن از دردشون که بخاطر مبارزه نفس گیری رو بدنشون مونده ..
عشق یا مرگ
شوگا ویو
رفتم تو اتاق که دیدم ا.ت نیست کل قصر رو زیرو رو کردم سیع کردم باهاش ارتباط برقرار کنم اما نشد پس فهمیدم هنوز خوابه با بیهوش شده فهمیدم کار کوک اون لعنتی رو میکشم
کوک ویو
اگه همین طور پیش بره ا.ت زنده نمیمونه من تحمل از دست دادنشو ندارم فقط من اون مار موزو میشناسم باید به اون یونگی هم بگم پس باهاش ارتباط گرفتم و جامونو گفتم اونم که عصبی سر صدم ثانیه رسوند خودشو
شوگا ، تو چطور جرعت کردی ا.ت رو ببری ها ا.ت کجاس(داد)
کوک ، آروم باش به کمکت نیاز دارم باید از ا.ت مراقبت کنیم
شوگا ، چی زر زر میکنی
کوک ، لی مین جئون پدر بزرگ منو ا.ت از من خواست ا.ت رو از ببین ببرم ولی من نمی تونم چون دوسش دارم بهم گفته اگه تا غروب امروز قلب ا.ت رو بهش ندم خودش اونو میکشه و به قلمرو شما هم حمله میکنه ا.ت نمی خواست که تو هر دو قلمرو جنگ بشه نمیتونم ریسک کنم پس باید کمکم کنی تا از ا.ا مراقبت کنم
شوگا ، ای لعنت به اون پدربزرگت آخه من نمی دونم چرا ا.ت مگه اونم نوه اش نیست میخواد انقد راحت آخرین یادگار پسرشو بکشه
کوک منم نمی دونم چرا اما خب اون هر کاری میکنه تا ا.ت رو نابود کنه
شوگا ، هم تو قدرت مندی هم من میتونیم از پس یه پیر مرد بر بیایم
کوک ، فک نکنم اون از این چیزا باهوش تره حتمی یه نقشه داره
شوگا ، هرچی الان باید چیکار کنیم
کوک ، ا.ت اینجا جاش امنه و چون پدر بزرگم به خاطر اینکه ا.ت شوهر کرده و خب الان یه جورایی صاحب داره نمی تونه ردشو بزنه (بغض سگی عصبانیت ترس)پس میاد رد منو میزنه تا مطمئن شه منو تو باید بریم به کوه کارااو (از من درآوردی)اونجا بمونیم صد درد صد میان اونجا و اونجا کارشون میسازیم
فلش بک به کارااو
کوک ، آماده ای دیگه کم مونده تا غروب
شوگا ، اره میرم مخفی شم
از زبان ادمین گلتون
شوگا پنهان میشه و کوک هم بالا سر یه تخت که مثلاً ا.ت روش هست میشینه یک ساعت میگذره خورشید غروب میکنه همچین آرومه اما خب هردو استرس دارن چی قرار سرشون بیا و چی میشه تو همین فکرا کسی میگه
لی مین ، به به نوه های عزیزم کوک کارشون تموم کردی
کوک ، نمیتونم
لی مین ، حدس میزدم خوب پس خودت خواستی و به طرف تخت حمله ور میشه همون موقع شوگا میاد بیرون و از پشت به لی مین حمله میکنه و کوک هم همین طور این سه تا جوری باهم میجنگیدن که انگار قسط تموم کردم قدرت هاشونو داشتن اوضاع خوبی نبود همچی بهم ریخته بود هر سه خسته شده بودم اما نباید پا پس میکشیدن چون یه اشتباه میتونست هر سه رو از هدفشون دور کنه
کوک ضربه آخر رو زد و بعد همه مثل جنازه رو زمین افتادن لی مین که بی جون شده بود و رو زمین بود توجه ای بهش نشد کوک و شوگا پاشدن و داشتن از دردشون که بخاطر مبارزه نفس گیری رو بدنشون مونده ..
۸.۶k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.