بچه که بودم
بچه که بودم
پاییز
با روپوشِ سرمه ای از راه میرسید.
بزرگتر که شدم، پسر همسایه بود...
سربازی که اسمم را توی کلاهش نوشته بود
مادرش میگفت:
گروهبان جریمه اش کرده که هفت شب کشیک بدهد.
.
آن وقت ها دوستت دارم را نمی گفتند،
کشیک می دادند...!
پاییز
با روپوشِ سرمه ای از راه میرسید.
بزرگتر که شدم، پسر همسایه بود...
سربازی که اسمم را توی کلاهش نوشته بود
مادرش میگفت:
گروهبان جریمه اش کرده که هفت شب کشیک بدهد.
.
آن وقت ها دوستت دارم را نمی گفتند،
کشیک می دادند...!
۳۲۴
۲۴ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.