part 52
part 52
تهیونگ
خیلی تعجب کردم شماره که این همه روز بهم زنگ میزد
یهو همچین چیزی بگه یعنی چه اتفاقی میتونی برای مامان بابام افتاده
باشه پدر که گفت وقتی خیلی بچه بودم ولم کردن
سوالای زیادی توی ذهنم بود
به آدرسی که فرستاده بود رفتم کنار یه پرتگاه بود
وقتی از ماشین پیاده شدم و به کنار پرتگاه رفتم صدای آشنایی به گوشم خورد
ناشناس : چقدر بزرگ شدی تهیونگ
وقتی صدا رو شنیدم به سمتش برگشتم
با چیزی که دیدم شوکه شدم اون جانگ ووسوک بود
اونجوری که من یادم میاد اونم مثل پدر و بابای واقعیم یکی از شریک های شرکت VT بود اما پدر بهم گفت اون مرده پس این چیه
خیلی شوکه بودم و کلی سوال توی ذهن بود
تهیونگ : آقای جانگ( با تعجب)
جانگ : پس پنو یادته خیلی شبیه پدرت هستی ولی چشمات به مادرت رفته
تهیونگ : آقای جانگ شما چطور زنده هستید پدرم گف.........
تهیونگ میخواست چیزی بگه که با دادی که جانگ حرفش قطع شد
جانگ : به اون مرد نگو پدر اون پدر تو نیست قاتل مامان باباته
تهیونگ متعجب و شکه با جانگ نگاه میکرد حرفای جانگ همش توی سرش تکرار میشد ولی باور این برای تهیونگ خیلی سخت بود
یعنی کسی که این همه سال ازش مراقبت کرده و پدر صداش
زده همچین کاری در حقش کرده باشه پس با عصبانیت چند قدمی به جانگ نزدیک شد و یقش رو گرفت و گفت
تهیونگ : چیداری میگی عوضی( با داد)
جانگ : میدونستم باور نمیکنی پس مدرک آوردم
جانگ ضبط کنن صدا رو از جیبه کتش درآورد
تهیونگ با دیدن اون ضبط کنن صدا دستاش دوی یقه جانگ شول شد شکی به دلش اوفتاد که شاید حرفای جانگ راست باشه با ترس و تعجب به دست اون خیره شده بود جانگ دستای تهیونگ که روی یقش بود جدا کرد و دکمه پخش صدا رو زد
توی اون ظبط آقای کیم به یکی می گفت که ترموز ماشین پدر تهیونگ رو به برن بعد از شنیدن اون ظبط تهیونگ چند قدمی به پرتگاه نزدیک شر
سکوت کرده بود و هیچی نمیگفت که جانگ نزدیک شد و کنارش ایستاد
جانگ : پدرت آقای کیم و من شریک بودیم
خیلی خوب با هم کنار میومدیم تا اینکه کیم یه جایی دیگه سرمایه گذاری کرد و ورشکست شد برای همینم میخواست شرکت VTفقد برای خودش باشه
و اون کارو کرد انداخت کردن من من این همه سال بخاطر کاری که اوت کرده بود توی زندان بودم
《زمان حال》
ات
تهیونگ با عجله سوار ماشین شد با عصبانیت گفت سوارشم
میدونستم اگه چون میدونستم عصبانیه چیزی نگفتم سوار ماشین شدی
وقتی ماشین روشن کرد با سرعت خیلی بالای رانندگی میکرد
در حدی که فکر میکردم الانه که تصادف کنیم هرچی صداش میکردم انگار
نمیشنید پس با داد گفتم
ات : تهیونگ آروم تر الان تصادف میکنم (با داد)
ادامه دارد >>>>>>>>>>>>>
تهیونگ
خیلی تعجب کردم شماره که این همه روز بهم زنگ میزد
یهو همچین چیزی بگه یعنی چه اتفاقی میتونی برای مامان بابام افتاده
باشه پدر که گفت وقتی خیلی بچه بودم ولم کردن
سوالای زیادی توی ذهنم بود
به آدرسی که فرستاده بود رفتم کنار یه پرتگاه بود
وقتی از ماشین پیاده شدم و به کنار پرتگاه رفتم صدای آشنایی به گوشم خورد
ناشناس : چقدر بزرگ شدی تهیونگ
وقتی صدا رو شنیدم به سمتش برگشتم
با چیزی که دیدم شوکه شدم اون جانگ ووسوک بود
اونجوری که من یادم میاد اونم مثل پدر و بابای واقعیم یکی از شریک های شرکت VT بود اما پدر بهم گفت اون مرده پس این چیه
خیلی شوکه بودم و کلی سوال توی ذهن بود
تهیونگ : آقای جانگ( با تعجب)
جانگ : پس پنو یادته خیلی شبیه پدرت هستی ولی چشمات به مادرت رفته
تهیونگ : آقای جانگ شما چطور زنده هستید پدرم گف.........
تهیونگ میخواست چیزی بگه که با دادی که جانگ حرفش قطع شد
جانگ : به اون مرد نگو پدر اون پدر تو نیست قاتل مامان باباته
تهیونگ متعجب و شکه با جانگ نگاه میکرد حرفای جانگ همش توی سرش تکرار میشد ولی باور این برای تهیونگ خیلی سخت بود
یعنی کسی که این همه سال ازش مراقبت کرده و پدر صداش
زده همچین کاری در حقش کرده باشه پس با عصبانیت چند قدمی به جانگ نزدیک شد و یقش رو گرفت و گفت
تهیونگ : چیداری میگی عوضی( با داد)
جانگ : میدونستم باور نمیکنی پس مدرک آوردم
جانگ ضبط کنن صدا رو از جیبه کتش درآورد
تهیونگ با دیدن اون ضبط کنن صدا دستاش دوی یقه جانگ شول شد شکی به دلش اوفتاد که شاید حرفای جانگ راست باشه با ترس و تعجب به دست اون خیره شده بود جانگ دستای تهیونگ که روی یقش بود جدا کرد و دکمه پخش صدا رو زد
توی اون ظبط آقای کیم به یکی می گفت که ترموز ماشین پدر تهیونگ رو به برن بعد از شنیدن اون ظبط تهیونگ چند قدمی به پرتگاه نزدیک شر
سکوت کرده بود و هیچی نمیگفت که جانگ نزدیک شد و کنارش ایستاد
جانگ : پدرت آقای کیم و من شریک بودیم
خیلی خوب با هم کنار میومدیم تا اینکه کیم یه جایی دیگه سرمایه گذاری کرد و ورشکست شد برای همینم میخواست شرکت VTفقد برای خودش باشه
و اون کارو کرد انداخت کردن من من این همه سال بخاطر کاری که اوت کرده بود توی زندان بودم
《زمان حال》
ات
تهیونگ با عجله سوار ماشین شد با عصبانیت گفت سوارشم
میدونستم اگه چون میدونستم عصبانیه چیزی نگفتم سوار ماشین شدی
وقتی ماشین روشن کرد با سرعت خیلی بالای رانندگی میکرد
در حدی که فکر میکردم الانه که تصادف کنیم هرچی صداش میکردم انگار
نمیشنید پس با داد گفتم
ات : تهیونگ آروم تر الان تصادف میکنم (با داد)
ادامه دارد >>>>>>>>>>>>>
۲۴۰
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.