اتفاق ناگهانی با دوست صمیمی
اتفاق ناگهانی با دوست صمیمی
پارت ۲۶
چند روز جیمین و ا/ت میرن بیرون و باهم میخندن
تا اینکه به گوش لیلی میرسه که ا/ت و جیمین باهم وارد رابطه شدن
لیلی:چی؟
یعنی چی
جیمین منو ول کرده رفته با اون هرز...
اوففففففففف
...
آها
فهمیدم
هوی تو
دستیار:بله خانم
لیلی:برو اون دختر هرزه رو تعقیب کن بعد زیرش یه جای خلوت و...
دستیار:بله خانم
ویو ا/ت
امروز خیلی دلم میخواست با جیمین برم بیرون
بهش زنگ زدم و گفت اوکی و غروب میخوایم باهم بریم بیرون
(غروب)
من زودتر رفتم
ولی حس بدی داشتم احساس میکردم یکی داره منو تعقیب میکنه ولی کسی نبود
خواستم برم یه جایی که اگه کسی داره دنبالم میکنه گمم کنه
همینجوری رفتم که رسیدم به یه جاده خلوت
یه دفعه یه پسره پشتم ظاهر شد
پسره:خب خب خب
خودت با پای خودت اومدی توی کوچه خلوت خانم کوچولو
ا/ت: تو دیگه کی هستی
پسره: من رو...
ا/ت:بزار حدس بزنم تورو لیلی فرستاده
پسره:درسته
ا/ت: میخوای چیکار کنی؟ هرکاری میخوای بکنی باید بدونی که دوست پسرم داره میاد
پسره:اون قرار نیست چیزی بفهمه
(که یه دفعه با تفنگ میزنه به قلب ا/ت )
ا/ت: (جیغ میزنم و میوفته پایین)
جیمین: امروز با ا/ت میخواستیم بریم بیرون که به شوگا و دوست دخترش که دوست ا/ته هم گفتم بیان
داشتیم باهم میرفتیم توی راه بودیم
که صدای جیغ اومد
مطمئنم صدای ا/ت بود که دوییدیم رفتیم دیدیم ا/ت با بدن خونی و یه پسر بالای سرش توی کوچه ی خلوتن
جیمین:چیکار کردی باهاش عوض
پسره:( تفنگ رو میاره بالا) یه قدم دیگه نزدیک تر بیای کارت تمومه
&شوگا تغنگش رو در میاره و راحت بدون نشونه گیری به قلب و مغز پسره تیر میزنه
شوگا:حالا دیدیم کی قراره بمیره
سوجین:ا/ت ا/ت پاشو توروخداااااااا
زنگ بزنید آمبولانس
توروخدا زنگ بزنید
ا/ت پاشو پاشو پاشو
&ا/ت رو میبرم بیمارستان و دکتر از اتاق میاد بیرون
جیمین:چیشده آقای دکتر؟ حالش خوب میشه؟
دکتر:.....
___________
قرار نبود اینجوری بشه 🥲
ولی همینخ که هست 😂💔
بابای ✨🫂
پارت ۲۶
چند روز جیمین و ا/ت میرن بیرون و باهم میخندن
تا اینکه به گوش لیلی میرسه که ا/ت و جیمین باهم وارد رابطه شدن
لیلی:چی؟
یعنی چی
جیمین منو ول کرده رفته با اون هرز...
اوففففففففف
...
آها
فهمیدم
هوی تو
دستیار:بله خانم
لیلی:برو اون دختر هرزه رو تعقیب کن بعد زیرش یه جای خلوت و...
دستیار:بله خانم
ویو ا/ت
امروز خیلی دلم میخواست با جیمین برم بیرون
بهش زنگ زدم و گفت اوکی و غروب میخوایم باهم بریم بیرون
(غروب)
من زودتر رفتم
ولی حس بدی داشتم احساس میکردم یکی داره منو تعقیب میکنه ولی کسی نبود
خواستم برم یه جایی که اگه کسی داره دنبالم میکنه گمم کنه
همینجوری رفتم که رسیدم به یه جاده خلوت
یه دفعه یه پسره پشتم ظاهر شد
پسره:خب خب خب
خودت با پای خودت اومدی توی کوچه خلوت خانم کوچولو
ا/ت: تو دیگه کی هستی
پسره: من رو...
ا/ت:بزار حدس بزنم تورو لیلی فرستاده
پسره:درسته
ا/ت: میخوای چیکار کنی؟ هرکاری میخوای بکنی باید بدونی که دوست پسرم داره میاد
پسره:اون قرار نیست چیزی بفهمه
(که یه دفعه با تفنگ میزنه به قلب ا/ت )
ا/ت: (جیغ میزنم و میوفته پایین)
جیمین: امروز با ا/ت میخواستیم بریم بیرون که به شوگا و دوست دخترش که دوست ا/ته هم گفتم بیان
داشتیم باهم میرفتیم توی راه بودیم
که صدای جیغ اومد
مطمئنم صدای ا/ت بود که دوییدیم رفتیم دیدیم ا/ت با بدن خونی و یه پسر بالای سرش توی کوچه ی خلوتن
جیمین:چیکار کردی باهاش عوض
پسره:( تفنگ رو میاره بالا) یه قدم دیگه نزدیک تر بیای کارت تمومه
&شوگا تغنگش رو در میاره و راحت بدون نشونه گیری به قلب و مغز پسره تیر میزنه
شوگا:حالا دیدیم کی قراره بمیره
سوجین:ا/ت ا/ت پاشو توروخداااااااا
زنگ بزنید آمبولانس
توروخدا زنگ بزنید
ا/ت پاشو پاشو پاشو
&ا/ت رو میبرم بیمارستان و دکتر از اتاق میاد بیرون
جیمین:چیشده آقای دکتر؟ حالش خوب میشه؟
دکتر:.....
___________
قرار نبود اینجوری بشه 🥲
ولی همینخ که هست 😂💔
بابای ✨🫂
۷.۸k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.