اتفاق ناگهانی با دوست صمیمی
اتفاق ناگهانی با دوست صمیمی
پارت۲۵
من و جیمین باهم چشم تو چشم شده بودیم یه جیمین اومد سمت من و بغلم کرد واقعا تعجب کردم که بعد گفت
جیمین: ببخشید که این همه مدت اینجوری باهات برخورد میکردم
ببخشید که حرفت رو باور نداشتم که لیلی یه هرزه ست
ببخشید ا/ت بخاطر همه چی من رو ببخش
من واقعا نمیتونستم تورو از ذهنم بیرون کنم
توروخدا برگرد پیشم
بیا باهم باشیم
ا/ت:جیم...
جیمین:تروخدا ا/ت
ا/ت: ب.....باش...
ویو ا/ت خواستم حرف بزنم که جیمین جوری دستش رو دورم گرفت که کسی مارو نبینه و یک دفعه لبش رو روی لبم گذاشت
باورم نمیشد ولی همراهی کردم
که یه دفعه دستش رو برداشت و دور کمرم حلقه کرد، از خجالت اینکه دوستام داشتن میدیدن خواستم تموم کنم میخواستم لبم رو بردارم ولی جیمین منو سفت تر گرفت
سوجین،سانا،هه سو:اوووووووو
ویو جیمین
دیگه دیدم ا/ت داره خجالت میکشه کنار کشیدم و بغلش کردم
جیمین: ببخشید ا/ت
ا/ت:اشکال نداره....میبخشمت
جیمین:پس یعنی میتونیم
ا/ت:اره
&اره دیگه باهم یه کم میخندن و حرف میزنن که جیمین میره
ا/ت:چقدر اتفاقی همچی درست شد
سانا:اره بهت گفته بودم که برمیگرده
هه سو:وییییییی خیلی خوب شددددددد وای چه جوری تشنه داشت میبوسیدتت دیدییییی
ا/ت:(قرمز میشه)باباااا
&همه باهم میخندن
&اره دیگه باهم کلی میخندن و میرن خونه
چند روز جیمین و ا/ت میرن بیرون و باهم میخندن
تا اینکه به گوش لیلی میرسه که ا/ت و جیمین باهم وارد رابطه شدن....
_________
دیگه....
همین دیگه....
حرفی ندارم:)
بابای ✨🫂
پارت۲۵
من و جیمین باهم چشم تو چشم شده بودیم یه جیمین اومد سمت من و بغلم کرد واقعا تعجب کردم که بعد گفت
جیمین: ببخشید که این همه مدت اینجوری باهات برخورد میکردم
ببخشید که حرفت رو باور نداشتم که لیلی یه هرزه ست
ببخشید ا/ت بخاطر همه چی من رو ببخش
من واقعا نمیتونستم تورو از ذهنم بیرون کنم
توروخدا برگرد پیشم
بیا باهم باشیم
ا/ت:جیم...
جیمین:تروخدا ا/ت
ا/ت: ب.....باش...
ویو ا/ت خواستم حرف بزنم که جیمین جوری دستش رو دورم گرفت که کسی مارو نبینه و یک دفعه لبش رو روی لبم گذاشت
باورم نمیشد ولی همراهی کردم
که یه دفعه دستش رو برداشت و دور کمرم حلقه کرد، از خجالت اینکه دوستام داشتن میدیدن خواستم تموم کنم میخواستم لبم رو بردارم ولی جیمین منو سفت تر گرفت
سوجین،سانا،هه سو:اوووووووو
ویو جیمین
دیگه دیدم ا/ت داره خجالت میکشه کنار کشیدم و بغلش کردم
جیمین: ببخشید ا/ت
ا/ت:اشکال نداره....میبخشمت
جیمین:پس یعنی میتونیم
ا/ت:اره
&اره دیگه باهم یه کم میخندن و حرف میزنن که جیمین میره
ا/ت:چقدر اتفاقی همچی درست شد
سانا:اره بهت گفته بودم که برمیگرده
هه سو:وییییییی خیلی خوب شددددددد وای چه جوری تشنه داشت میبوسیدتت دیدییییی
ا/ت:(قرمز میشه)باباااا
&همه باهم میخندن
&اره دیگه باهم کلی میخندن و میرن خونه
چند روز جیمین و ا/ت میرن بیرون و باهم میخندن
تا اینکه به گوش لیلی میرسه که ا/ت و جیمین باهم وارد رابطه شدن....
_________
دیگه....
همین دیگه....
حرفی ندارم:)
بابای ✨🫂
۸.۴k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.