راه خیانت 🤍🥀
#راه_خیانت 🤍🥀
Part 9
ویو ا/ت
کوک:کیم ا/ت با من ازدواج میکنی
ا/ت:بله بله بله
کوک: بلند شدم بغلش کردم
و حلقه رو دستش کردم
و همه برامون دست زدن
کوک:قول میدم تورو خوشبخت ترین دختر روی زمین کنم
ا/ت:(لبخند)
پدر و مادرامون با خوشحالی اومدن سمتمون
مامان کوک:وای دیگه فامیل شدیم(با خوشحالی)
مامان ا/ت:اره ( با خوشحالی)
بابای کوک:جانگ دیگه بهت میگم فامیل(با لبخند)
پدرا/ت:باشه فامیل عزیزم( با لبخند)
بعد از مهمونی هممون رفتیم خونه جولیا هم اومد
همه نشسته بودن و درباره ی عروسی حرف میزدن
پدر کوک:یه عروسیه بزرگ و شیک برای عروسم میگیرم
کوک:معلومه من برای عشقم بزرگترین مجلل ترین عروسی رو میگیرم
ا/ت:نه تروخدا یه عروسی کوچیک خوبه که فقط خودمون باشیم
پدرا/ت:اما...
ا/ت:بابا لطفا نمیخواد زیادی اغراق کنید
یه عروسیه کوچیک تو عمارت خودمون باشه کافیه
مامان کوک:دخترم تو مطمئنی؟
ا/ت:بله
مامان ا/ت:باشه هرچی دخترم بخواد
بعد از کلی حرف زدن بالاخره همه رفتن و منم رفتم گرفتم خوابیدم
" پرش زمانی به روز عروسی "
لباس عروسم رو پوشیدم و در اتاق باز شد و کوک با لبخند اومد تو
کوک:حاضری(با لبخند)
ا/ت:اره حاضرم(با لبخند)
دستمو دور دسته کوک قفل کردم و رفتیم پایین و همه برامون دست زدن یه عروسی کوچیک تو عمارت خودمون که فقط خودمون بودیم و یکی چند تا از فامیلا
رفتیم نشستیم سر جامون و عاقد هم اومد
عاقد:خب شروع میکنیم
شما جئون جونگ کوک خانم کیم ا/ت به همسری میپذیرید
کوک با لبخند جواب داد
کوک:بله ده بار بله صد بار بله هزار بار بله (با خوشحالی)
عاقد:و شما کیم ا/ت اقای جئون جونگکوک رو به همسری میپذیرید؟
ا/ت:بله بله بله (با خوشحالی)
عاقد:شما هم شاهد هستید؟
جولیا:بله
جیمین:بله
عاقد:و با اختیاراتی که به من داده شده شمارو زن و شوهر اعلام میکنم
همه دست زدن برامون
Part 9
ویو ا/ت
کوک:کیم ا/ت با من ازدواج میکنی
ا/ت:بله بله بله
کوک: بلند شدم بغلش کردم
و حلقه رو دستش کردم
و همه برامون دست زدن
کوک:قول میدم تورو خوشبخت ترین دختر روی زمین کنم
ا/ت:(لبخند)
پدر و مادرامون با خوشحالی اومدن سمتمون
مامان کوک:وای دیگه فامیل شدیم(با خوشحالی)
مامان ا/ت:اره ( با خوشحالی)
بابای کوک:جانگ دیگه بهت میگم فامیل(با لبخند)
پدرا/ت:باشه فامیل عزیزم( با لبخند)
بعد از مهمونی هممون رفتیم خونه جولیا هم اومد
همه نشسته بودن و درباره ی عروسی حرف میزدن
پدر کوک:یه عروسیه بزرگ و شیک برای عروسم میگیرم
کوک:معلومه من برای عشقم بزرگترین مجلل ترین عروسی رو میگیرم
ا/ت:نه تروخدا یه عروسی کوچیک خوبه که فقط خودمون باشیم
پدرا/ت:اما...
ا/ت:بابا لطفا نمیخواد زیادی اغراق کنید
یه عروسیه کوچیک تو عمارت خودمون باشه کافیه
مامان کوک:دخترم تو مطمئنی؟
ا/ت:بله
مامان ا/ت:باشه هرچی دخترم بخواد
بعد از کلی حرف زدن بالاخره همه رفتن و منم رفتم گرفتم خوابیدم
" پرش زمانی به روز عروسی "
لباس عروسم رو پوشیدم و در اتاق باز شد و کوک با لبخند اومد تو
کوک:حاضری(با لبخند)
ا/ت:اره حاضرم(با لبخند)
دستمو دور دسته کوک قفل کردم و رفتیم پایین و همه برامون دست زدن یه عروسی کوچیک تو عمارت خودمون که فقط خودمون بودیم و یکی چند تا از فامیلا
رفتیم نشستیم سر جامون و عاقد هم اومد
عاقد:خب شروع میکنیم
شما جئون جونگ کوک خانم کیم ا/ت به همسری میپذیرید
کوک با لبخند جواب داد
کوک:بله ده بار بله صد بار بله هزار بار بله (با خوشحالی)
عاقد:و شما کیم ا/ت اقای جئون جونگکوک رو به همسری میپذیرید؟
ا/ت:بله بله بله (با خوشحالی)
عاقد:شما هم شاهد هستید؟
جولیا:بله
جیمین:بله
عاقد:و با اختیاراتی که به من داده شده شمارو زن و شوهر اعلام میکنم
همه دست زدن برامون
۷.۴k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.