امشب اومدم با رمان هوراااا
امشب اومدم با رمان هوراااا
✿ستارگان عاشق✿
پارت➐➍
❧ته یون❧
داشتم از سرما یخ میزدم.کریستال نشسته بود تو ماشین.من که آروم قرار نداشتم.شی وون با افسر کیم اومد.با چشمای گرد شده نگاشون کردم.شی وونو انداختن تو ماشین.کیم:راهو که بلدین.ما باید بریم. _آه باشه.چند قدم رفتم جلو سهون و هیومینم اومدن.دونه های عرق رو پیشونی سهون بود.هیومینم رنگش پریده بود و ازحال رفته بود.در ماشینه دی او رو باز کردم.سوار شد.از اون پشت ۳ تاشون اومدن.سوهو کلافه بود.دی او هم هنگ بود.لوهانم تو فکر بود.
دی او:چیه چرا اونجوری نگامون میکنی؟ _چیشده؟
لوهان:مگه چشم نداری؟همه سالمن. برو بشین تو ماشینت این لیدر ماروهم ببر.آها زحمت کریستالم بکش.باید بیمارستانم بریم.
_مگه من خدمتکارتم اینجوری باهام رفتار میکنی؟ زیرلب به چینی غرغر کرد.
_هی لوهااااان
سوهو اوفی کشیدو زد تو کله لوهان.دی او:لو سوار شو. یه نگاه به سهونو هیو انداختم.هیو بغل سهون بود.سهونم داشت بهش نگاه میکرد.بیشتر اون ملافه سفید دور هیو اعصابمو ریخته بود بهم.
رفتم سمت ماشینمو با حرص درشو باز کردمو نشستم.سوهو هم نشست.
_نمیتونی بری عقب؟ &هی تو که نمیخوای برم بغل کریستال بشینم.
دندونامو بهم فشردمو ماشینو روشن کردمو گاز دادم. صدای خرو پف کریستال دراومد.ضبط ماشینو روشن کردم.
با تعجب نگام کرد&تو این موقعیت آهنگ میزاری؟ _مگه کسی مرده؟
با این حرفم دهنشو بستم.صدای گوشی سوهو دراومد
&الو بله؟......آه بله پیداش کردیم.....اومممم متوجهم....خیلی ضعیف بود باید آزمایش بده رنگش کاملا پریده بود.......باید ببریمش بیمارستان.......نه چیز خاصی نیس از حال رفته...رسیدیم باهاتون تماس میگیریم.
فضولیم گل کرده بود دلم می خواس بپرسم کی بود.&منیجرمون بود
_خوب به من چه؟ &خیلی مغروری _وا!حالت خوبه؟ حتما خوابت میاد & خودت منظورمو فهمیدی. بهش نگاه کردم.یه لبخند زد.رومو برگردوندم.قلبم تند تند میزد.نه...ته یون...نه.نمیدونم چرا میترسیدم...دوباره اون حس داره ایجاد میشه.اون حسی که نابودم کرد،نمیخواستم دوباره عاشق بشم تا دوباره مجبورم کنن فراموشش کنم...تا از کل دنیا دورم کنن تا دوباره نیمه شبا بالشم خیس بشه.من نباید عاشق بشم...نباید///
❂سویونگ❂
به متکایی که پایین سمت چپ تخت انداخته شد نگاه کردم.چانیول پرید رفت رو تخت.&رو زمین بخواب.خمیازه کشیدم.حوصله دعوا نداشتم.کتمو دراوردم.
به ساعتم یه نگاه کردم.اوووه ۱ شبه.دراز کشیدم و پتو رو کشیدم رو خودم.آروم چشام بسته شد.&بک...بکهیون...حرف نزن ااااه.از خواب پریدم با ترس به دور و برم نگاه کردم.بکهیون کجا بود؟دوباره سرمو گذاشتم رو بالش.&بکهیووووووووون. ایندفعه ایست قلبی کردم.صدای کوبیدن پاش میومد.دست کردم تو موهامو بهم ریختمش_هی گوش دراز نمیتونی خفه شی؟....هــی
از جام بلند شدم.عین مار داشت دور خودش میپیچید.یکم رفتم نزدیکش_چانیول
دستمو گذاشتم رو سینه ش و تکونش دادم.آروم گفتم:پارک چانیول بیدارشو.
دستمو محکم گرفت،با چشمای گرد شده نگاش کردم._دستمو ول کن.نه این بیدار بشو نیس هوووف.
نشستم رو زمین.تقلا میکردم دستمو از بین دست قویش آزاد کنم.نه فایده ای نداشت.سرمو گذاشتم گوشه تختش///
#loverstars
✿ستارگان عاشق✿
پارت➐➍
❧ته یون❧
داشتم از سرما یخ میزدم.کریستال نشسته بود تو ماشین.من که آروم قرار نداشتم.شی وون با افسر کیم اومد.با چشمای گرد شده نگاشون کردم.شی وونو انداختن تو ماشین.کیم:راهو که بلدین.ما باید بریم. _آه باشه.چند قدم رفتم جلو سهون و هیومینم اومدن.دونه های عرق رو پیشونی سهون بود.هیومینم رنگش پریده بود و ازحال رفته بود.در ماشینه دی او رو باز کردم.سوار شد.از اون پشت ۳ تاشون اومدن.سوهو کلافه بود.دی او هم هنگ بود.لوهانم تو فکر بود.
دی او:چیه چرا اونجوری نگامون میکنی؟ _چیشده؟
لوهان:مگه چشم نداری؟همه سالمن. برو بشین تو ماشینت این لیدر ماروهم ببر.آها زحمت کریستالم بکش.باید بیمارستانم بریم.
_مگه من خدمتکارتم اینجوری باهام رفتار میکنی؟ زیرلب به چینی غرغر کرد.
_هی لوهااااان
سوهو اوفی کشیدو زد تو کله لوهان.دی او:لو سوار شو. یه نگاه به سهونو هیو انداختم.هیو بغل سهون بود.سهونم داشت بهش نگاه میکرد.بیشتر اون ملافه سفید دور هیو اعصابمو ریخته بود بهم.
رفتم سمت ماشینمو با حرص درشو باز کردمو نشستم.سوهو هم نشست.
_نمیتونی بری عقب؟ &هی تو که نمیخوای برم بغل کریستال بشینم.
دندونامو بهم فشردمو ماشینو روشن کردمو گاز دادم. صدای خرو پف کریستال دراومد.ضبط ماشینو روشن کردم.
با تعجب نگام کرد&تو این موقعیت آهنگ میزاری؟ _مگه کسی مرده؟
با این حرفم دهنشو بستم.صدای گوشی سوهو دراومد
&الو بله؟......آه بله پیداش کردیم.....اومممم متوجهم....خیلی ضعیف بود باید آزمایش بده رنگش کاملا پریده بود.......باید ببریمش بیمارستان.......نه چیز خاصی نیس از حال رفته...رسیدیم باهاتون تماس میگیریم.
فضولیم گل کرده بود دلم می خواس بپرسم کی بود.&منیجرمون بود
_خوب به من چه؟ &خیلی مغروری _وا!حالت خوبه؟ حتما خوابت میاد & خودت منظورمو فهمیدی. بهش نگاه کردم.یه لبخند زد.رومو برگردوندم.قلبم تند تند میزد.نه...ته یون...نه.نمیدونم چرا میترسیدم...دوباره اون حس داره ایجاد میشه.اون حسی که نابودم کرد،نمیخواستم دوباره عاشق بشم تا دوباره مجبورم کنن فراموشش کنم...تا از کل دنیا دورم کنن تا دوباره نیمه شبا بالشم خیس بشه.من نباید عاشق بشم...نباید///
❂سویونگ❂
به متکایی که پایین سمت چپ تخت انداخته شد نگاه کردم.چانیول پرید رفت رو تخت.&رو زمین بخواب.خمیازه کشیدم.حوصله دعوا نداشتم.کتمو دراوردم.
به ساعتم یه نگاه کردم.اوووه ۱ شبه.دراز کشیدم و پتو رو کشیدم رو خودم.آروم چشام بسته شد.&بک...بکهیون...حرف نزن ااااه.از خواب پریدم با ترس به دور و برم نگاه کردم.بکهیون کجا بود؟دوباره سرمو گذاشتم رو بالش.&بکهیووووووووون. ایندفعه ایست قلبی کردم.صدای کوبیدن پاش میومد.دست کردم تو موهامو بهم ریختمش_هی گوش دراز نمیتونی خفه شی؟....هــی
از جام بلند شدم.عین مار داشت دور خودش میپیچید.یکم رفتم نزدیکش_چانیول
دستمو گذاشتم رو سینه ش و تکونش دادم.آروم گفتم:پارک چانیول بیدارشو.
دستمو محکم گرفت،با چشمای گرد شده نگاش کردم._دستمو ول کن.نه این بیدار بشو نیس هوووف.
نشستم رو زمین.تقلا میکردم دستمو از بین دست قویش آزاد کنم.نه فایده ای نداشت.سرمو گذاشتم گوشه تختش///
#loverstars
۵.۶k
۱۱ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.