part

part: ²⁴
اکس دیوونه من

نامجون: وقتی دوربین های مدار بسته ی اونجارو دیدیم... فروشنده ی لباس هانا بوده.. من یکم شک کردم برا همین پیگیری کردم...

کوک: چی؟ هانا؟ اونکه.. گفت دیگه نزدیک ا.ت نمیشه...

جیمین: حتی صداشونم ضبط شده..

یه فلش زد به کامپیوتر... ا.ت بود.. یه دختری بود که موهای سفید داشت.. چشماشم سبز بود.. یکم دقت کردم دیدم هاناعه... به جیمین اشاره کردم صداشونو زیاد کنه وقتی زیاد کرد...

هانا: میخوام برم امریکا..

ا.ت: برا چی؟

هانا: میخوام با هیونجین نجاتت بدم.. هیونجین رفیق پدرمه...اون بزرگترین دشمن جونگکوکه...

ا.ت: اوکی...

وقتی اومد تا لباس رو پرداخت کنه باهم حرف زدن...

ا.ت: خودتو نندازی تو دردسر؟

هانا: نه نگران نباش...

ویدئو تموم شد.. دستمو از عصبانیت مشت کرده بودم... ا.ت.. حالا دیگه با دشمنم دست به یکی میکنی؟ میدونم باهات چیکار کنم...

کوک: ینی.. هیونجین و ا.ت و هانا.. باهم.. نقشه کشیدن؟

یونگی: متاسفانه.. اره..

ته: حالا میخوای چیکار کنی؟

کوک: هیچی...ادمش میکنم..

جین: جونگکوک.. کاری باهاش نداشته باش..
حق داره بخواد فرار کنه.. تو بهش تجاوز کردی.. اذیتش کردی.. اون فقط ¹⁶ سالشه.. خیلی بچه است.. اصن.. نباید.. باهاش وارد رابطه میشدی..

کوک: هیونگ.. این دیگه به خودم مربوطه.. نامجون... ازت ممنونم که پیگیری کردی...

نامجون: خواهش میکنم..

از سازمان زدم بیرون و رفتم عمارت................

ا.ت ویو

اروم چشامو باز کردم.. با دیدن اینکه دستو پام بسته است ترس به جونم افتاد...
لخت بودم...
با دیدن جونگکوک که یه شلاق نازک تو دستش بود... ترسم ² برابر شد...

ا.ت: ج.. جونگکوک.. م.. میخوای.. چیکار کنی؟ چرا منو.. بستی؟

کوک: کارت به جایی رسیده که با دشمنم دست به یکی میکنی تا فرار کنی؟

حس کردم قلبم نمیزنه.. از کجا فهمید؟
وایییی هانا.. بهت گفتم تو دردسر میوفتیم..

ا.ت: چ.. چی داری میگی؟ متوجه حرفت نمیشم..

اومد سمتم و چونمو گرفت.. چشماش رنگ خون شده بودن.. واقعا ترسیده بودم....
شلاق رو انداخت رو تخت... و پو.. صیم رو مالید.. داشتم خیس میشدم..

ا.ت: عاححح.. ن.. نکن عاحح..

کوک: چطوره بیبی؟

ا.ت: ع.. عاحححح..

کوک: هیشششش..

بغضم گرفت.. حتی نمیتونم ناله کنم.. خیلی بی رحمی جئون...

بعددد. از ¹⁰ مین جیغم بلند شد... خیلی سریع میمالید..

ا.ت: عاحححححح.. عاححح.. عاحح اوممم. عاححححح

کوک: خودم ادمت میکنم.. خودت خواستی جونگکوک روانی رو ببینی...

داشتم ارضا میشدم که کارشو متوقف کرد..

ا.ت: عاحح.. جونگکوک.. هق لطفا..

کوک: نو بیبی.. میخوام ادبت کنم..

شلاق رو برداشت.. محکم رویه بدنم ضربه میزد.. بلند جیغ میزدم و گریه میکردم..

کوک: بازم... فکر فرار به سرت میزنه؟ هان؟

ا.ت: هق عایییی.. عاح.. ن.. نه عایییییی..

کوک: خوبه..


تا دوساعت منو محکم زد.. از درد زیاد بیهوش شدم.........
دیدگاه ها (۰)

🫠🫠🫠

اون واقعا قویه..

part: ²³اکس دیوونه من⁶ تا بلیط خرید.. رفتیم و دونه دونه وسای...

Darling:اسم اهنگ

هرزه ی حکومتی پارت ۸ کوک : ...بلدی غذا درست کنی؟ ا/ت : آرههه...

هرزه ی حکومتی پارت ۹ا/ت : ....کوک چرا مست کردی . نگرانکوک : ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط