به نام خدا
به نام خدا
پاییز این شهر را که یادت هست،
دلش برای قدم هایت تنگ شده
می خواهم جای تو قدم بردارم اما...
قدم های کوتاهم اینبار هم به تو نمی رسد...
برگ های پاییزی را زیر پایم می کشم اما جیکشان در نمی آید...
تو حتی برگهای این شهر را هم عاشق کرده ای،
هوای یک شهر هوایت را دارد،
از من که دیگر توقعی نیست،
می شود با باران لبخندت بیایی و بر این شهر بباری...
می دانم سهمزیادی از «تو» نمی برم،
سهم من از «تو» فقط تماشای لبخند های توست..
#afsane
as/95/7/27
2:-
پاییز این شهر را که یادت هست،
دلش برای قدم هایت تنگ شده
می خواهم جای تو قدم بردارم اما...
قدم های کوتاهم اینبار هم به تو نمی رسد...
برگ های پاییزی را زیر پایم می کشم اما جیکشان در نمی آید...
تو حتی برگهای این شهر را هم عاشق کرده ای،
هوای یک شهر هوایت را دارد،
از من که دیگر توقعی نیست،
می شود با باران لبخندت بیایی و بر این شهر بباری...
می دانم سهمزیادی از «تو» نمی برم،
سهم من از «تو» فقط تماشای لبخند های توست..
#afsane
as/95/7/27
2:-
۵.۰k
۲۶ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.