پارت

پارت10

ویو نویسنده

شوگا وارد اتاق شد... ات سریع سرشو برگردوند... جفتشون چند ثانیه به هم زل زدن... ات سریع لباسش رو پایین کشید و شوگا هم سریع درو بست و پشت در تکیه داد... قلبش داشت تند میزد.. ولی از نظرش ات بدن بی نقصی داشت... تپش قلبش باعث شد به آب‌نبات توی جیبش پناه ببره... آب‌نبات چوبی رو توی دهنش گذاشت و به سمت اتاق عکاسی رفت...

جین:پس ات کو؟

شوگا:داره میاد..

جونگ‌کوک: حالا چرا استرس گرفتی مگه داشتین چی کار میکردین؟ خیلی طول کشید! 😏

تهیونگ پاش رو روی پای جونگ‌کوک گذاشت و فشار داد...

تهیونگ:ببند خواهشاً 🙄

جونگ‌کوک:ببخشید! 😁

ات وارد اتاق شد... شروع کردن به عکاسی و تقریبا ساعت7شب کارشون تموم شد!

ساعت7در پایگاه...

نامجون:اخ اخ پام داره نابود میشه..

جیمین:وای گردنم خشک شد...

تهیونگ:وای وای کمرم مثل سگ درد میکنه...

جونگ‌کوک:وای وای زانو هام خشک شدن..

جین:اخ صورت هندسامم خراب شد خداااا..

ات:وای وای کمرم درد میکنه...

شوگا:اَه.. با این طرح ژست مسخرشون... چهار ساعت کدوم احمقی عکس میگیره..

جیمین:اصلا واسه چی باید ات روی صندلی وایسه من از پایین بهش زل بزنم اخه😩

جین:موافقید غذا از بیرون سفارش بدیم؟

همه:ارهههه

بچه ها غذا سفارش دادن و خوردن...

ساعت8

نامجون:خب دیگه بچه ها برید یکم استراحت کنید که فردا کلی کار داریم

شوگا:من یه کاری برام پیش اومده میرم و زود میام

جین:سعی کن زود برگردی!

شوگا:باشه!


........................................
خب خب لطفا حمایت کنید تا پارت 22فیک خان‌‌زاده رو بزارم❤️❤️❤️❤️❤️🍷
دیدگاه ها (۸)

داستان اصلی شنل قرمزی...ریدن تو بچگیمون...بچه ها یه چیز دیگه...

پارت22ویو نویسنده..نوا و سانا از بیمارستان بیرون اومدن به طر...

#استوری_درخواستی💜💫 بچه ها حواسم هستا یه چند وقته حمایت نمیکن...

310تایی مون مبارککککک 🍷🍷

دوست پسر دمدمی مزاج

رمان عشق و نفرت جنبه ندارید لطفاً نخونیدپارت۸ویو ات : ما رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط