ایرج پزشک زاد طنز پرداز مشهور ایرانی و خالق کتاب دایی جان

ایرج پزشک زاد طنز پرداز مشهور ایرانی و خالق کتاب دایی جان ناپلئون از خاطرات دوران کودکی اش می گوید:
از بابا پرسیدم بچه چه جوری میاد توی شکم مامانش؟
بابا کمی فکر کرد. بعد گفت بیا بریم توی حیاط!
به حیاط رفتیم بابا یکی از بته های گل سرخ رو نشون داد و گفت:
- این بته اول یک تخم کوچیک بوده. بعد این تخم رو تو زمین کاشتیم. بعد بهش آب دادیم و بعد از مدتی بزرگ شد و حالا شده این بته بزرگ که می‌بینی. منم تخم تو رو توی شکم مامانت کاشتم و بعد تو آمدی.
-با دست کاشتی یا با بیلچه؟
بابا کمی رنگ به رنگ شد و گفت:
- با یک جور بیلچه مخصوص
- پای من آب هم دادی؟
- آره، آب هم دادم.
- با آب پاش دادی یا با شلنگ؟
بابا نگاه تندی به من کرد. چرا عصبانی شده بود؟ ولی من باید بدونم.
- با شلنگ پسرم
- بابا، خودتون آب دادین یا مش رضا باغبون؟
بابا یک دفعه برگشت و یک چک زد تو گوشم و گفت:
- برو گمشو پدر سوخته کره خر...!!!😐😑😂😂😂
#طنز #فردوس_برین
دیدگاه ها (۱)

#حکایت گویند شیخ ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا ب...

#ذکرهای_آسمانی 🔻هفت پیغمبر، هفت کلمه گفتند و هر یک به سعادتی...

از سخنان بهلول : کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ، #فیلس...

#حکایت پیرمرد هر بار که می خواست اجرت پسرک واکسی کر و لال را...

تکپارتی عاشقتم پری کوچولو بابا با کنترلی که در دست داشتی‌ فی...

اسم رمان : jk ✨ ویو ی ات: اومد جلوم و گفت کیفت اوفتاده خان...

~حقیت پنهان~

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط